مزرعه حیوانات که در ایران به نام قلعه حیوانات نیز شناخته شدهاست، رمانی پادآرمانشهری به زبان انگلیسی و نوشتهٔ جرج اورول و یکی از نمونههای ادبیات رمزی است. این رمان در طول جنگ جهانی دوم نوشته و در سال ۱۹۴۵ میلادی در انگلستان منتشر شد. ولی در اواخر دههٔ ۱۹۵۰ میلادی به شهرت رسید. هنگامی که پروپاگاندای بریتانیا در جنگ جهانی دوم، وحشت سرخ را زاییدهٔ تخیل نازیها برشمرد، جورج اورول ضمن ترک بیبیسی، اقدام به نگارش این کتاب نمود که تا پایان جنگ توسط ادارهٔ موصوف، توقیف شد. جورج اورول روزنامهنگار و داستاننویس و منتقد ادبیست که با کتابهای مزرعه حیوانات و ۱۹۸۴ به اوج شهرت خود رسید. کتاب مزرعه حیوانات در فهرست صد کتاب برتر مجله تایم قرار دارد.
مزرعهٔ حیوانات دربارهٔ گروهی از جانوران اهلی است که در اقدامی آرمانگرایانه و انقلابی، صاحب مزرعه (آقای جونز) را از مزرعهاش فراری میدهند تا خود ادارهٔ مزرعه را بهدست گرفته و «برابری» و «رفاه» را در جامعهٔ خود برقرار سازند. رهبری این جنبش را گروهی از خوکها بهدست دارند. ولی پس از مدتی این گروه جدید نیز به رهبری خوکی به نام ناپلئون همچون آقای جونز به بهرهکشی از حیوانات مزرعه میپردازند و هرگونه مخالفتی را سرکوب میکنند. حیوانات پس از بیرون راندن صاحب مزرعه قوانین و مقرراتی وضع میکنند که گویای برابری حیوانات و یکسان نبودن اعمال و رفتار حیوانات و انسانها است اما طی حکمرانی خوکها همه قوانین به نفع خوکها تغیر میکند از جمله قانون؛《همه حیوانات برابراند، اما بعضیها برابر تراند》که تغیر یافتهی قانون 《همه حیوانات باهم برابر اند》است.
این کتاب بیش از هر چیز تمثیل انتقادی موفقی از انقلاب اکتبر روسیه و نتایجِ آن میباشد. اورول سعی داشته است که انتقادهای خود به حکومت کمونیستی ِ استالین را از طریق حکایت حیوانات بیان کند. پیش از این کتاب هم، بیان داستان توسط حیوانات (fable) در ادبیات غرب پیشینهی طولانیای داشته است. شخصیتهای داستان که هر کدام نماد اشخاص خاصی هستند با هوشمندی انتخاب شدهاند. به گونهایی نماد کسی یا چیزی هستند بهعنوان مثال: ناپلئون یکی از خوکهای ساکن در مزرعه است که بهوضوح نشاندهندهی رهبران سوءاستفادهگر انقلابی میباشد. اسنوبال نیز شخصی است که از جانب حیوانات نماینده و سخنگو میباشد و قوانین جدید مزرعه را وضع کند. باکسر نماد کارگران روسیست که ابتدا قدرتمند بوده اما روشنفکران روسی آنان را فریب دادند و به انها خیانت کردند. کتاب هم نماد بخشی از ناکارآمدی کارکرد سیاسی انقلاب کارگری و سرنوشت آن بر ضد نظام سرمایهداری است.
خوکها وسگها که تعدادشان خیلی زیاد بود هیچ زحمتی برای غذایشان نمیکشیدند، اما بهترین چیزها و خوراکها نصیبشان میشد و مهمتر این که غذایشان با زحمت دیگر حیوانات تهیه میشد. اما وضعیت اسفناک زندگی سایر حیوانات تغییری نکرده بود "همیشه خوکها تصمیم میگرفتند؛ سایر حیوانات هرگز نمیتوانستند تصمیمی اتخاذ کنند، ولی "رای دادن" را یاد گرفته بودند! گرسنگی، نبود پناهگاهی مناسب، کار سنگین در فصول مختلف سال در مزرعه و... از مشکلاتی بود که حیوانات کمافیالسابق با آن مواجه بودند.
پایان داستان در حقیقت اشاره ی جورج اورول به آغاز جنگ سرد است. خوکها در خانهی اشرافی همراه با دو همسایهی خود جمع شدهاند و در بدایت امر، از شیوهی سیاست گذاریهای یک دیگر تعریف و تمجید میکنند. زمانی که ناپلئون و پیل کینگتون همزمان با هم تک خال پیک را رو میکنند، دعوا آغاز میشود. این همان آغاز جنگ سرد است و تلاش متفقین در تقسیم کردن جهان بین خود به ناکامی منتهی میشود. «دوازده صدای خشمگین، و جملگی هم همسان، به هوا بلند بود. حالا دیگر آنچه بر چهرهی خوکان عارض شده بود، جای بحث نداشت. بیرونیان نگاهشان از خوک به آدم و از آدم به خوک و از نو از خوک به آدم؛ ولی دیگر برایشان محال بود بگویند کدامین خوک و کدامین آدم است.»