Get Mystery Box with random crypto!

شهر و قصه «همین دیشب با دستیارم از کانال هفت یک فیلم قدیمی دی | انجمن شاهنامه خواني سراسری کانادا 📚دبي📚 ایران

شهر و قصه

«همین دیشب با دستیارم از کانال هفت یک فیلم قدیمی دیدیم. فیلم اقتباسی بود از داستان عشق اردشیر و گلنار. من و طوبا این فیلم‌های قدیمی ترکی را برای این می‌بینیم که هم استانبول قدیمی را یک دل سیر تماشا کنیم و هم برای اینکه بفهمیم فیلمنامه‌نویس قصه را از کدام یکی از کتاب‌های قدیمی کش رفته. استانبول در این چند سال چقدر عوض شده... مدرن‌تر شده اما چشم آدم هنوز هم دنبال کوچه‌ها و خیابان‌های و میدان‌‌های قدیمی است. قصه‌هایی که از شاهنامه اقتباس می‌شوند هم همین‌طورند... شاید کسانی مثل شما باشند که شاهنامه را بارهاوبارها بخوانند و برای سینمای ایران و ترکیه فیلمنامه بنویسند. از پاکستان و هند گرفته تا خاورمیانه همه این داستان‌ها را خیلی دوست دارند و مثل سینمای ما آن‌ها هم مرتب از این داستان‌ها فیلم‌ می‌سازند. » (اورهان پاموک، زنی با موهای قرمز/موقرمز، ص۱۵۰ و ۱۷۸)*

رمان زنی با موهای قرمز/ موقرمز روایتی امروزی از داستان رستم و سهراب است، به بیان‌ دقیق‌تر داستانی است که در متنِ زندگیِ امروز و در جریانِ مجموعه‌وقایعی که امروز رخ می‌دهند و به‌بهانهٔ زندگی و ذهنِ راوی‌ای متعلق‌به اکنون به کندوکاو و جست‌وجو در معنای زنده و حیّ‌وحاضرِ آن قصهٔ کهن می‌پردازد. رستم و سهرابِ این داستان در طولِ رمان و در تداوم نسلیْ مدام جا عوض می‌کنند، به‌گونه‌ای که «سهرابِ یک موقعیت» و «رستمِ موقعیتِ دیگر» می‌شوند.
رمان از این ایدهٔ محوری جان گرفته است که قصه‌های قدیمی، به این معنیْ حقیقت و اصالت دارند و رازی در دل نهفته‌اند که فارغ از قید زمان در زندگیِ واقعیِ ما تحقق می‌یابند. اما وقتی لباسِ واقعیتْ بر تن می‌کنند و بدون درزدن به زندگی ما وارد می‌شوند، با برش و دوختِ امروزی‌شان اغلب شناسایی نمی‌شوند.
راوی این رمان که از نوجوانی پدر ترکش کرده، گرفتار داستان رستم و سهراب است، با این داستان فکر می‌کند و از پشت آن زندگی و آدم‌ها را می‌بیند و می‌فهمد. و تمام سفرهایش را به‌قصد دیدنِ نگاره‌‌های شاهنامه ترتیب می‌دهد و در سفر درست همان مسیری را دنبال می‌کند که نگاره‌های شاهنامه پیشتر رفته‌اند: کتابخانه‌های اروپا.
راوی زندگی خود را در و با داستان رستم و سهراب می‌فهمد و پردهٔ آخرِ داستانِ زندگی‌اش را هم پیش از به‌آخررسیدن، بنابر همین داستان درمی‌یابد. اما آیا «نزدیکی و قرابت جبری» میان زندگی و قصه‌های قدیمی، آن‌گونه که پاموک می‌گوید، خطوط زندگی راوی و داستان رستم و سهراب را به هم نزدیک کرده است یا ذهن راوی، که به‌طرزی وسواس‌گونه به جاذبهٔ غمبارِ این داستانْ درپیوند با داستانِ زندگیِ خودش و کندوکاو برای فهمِ هر دوِ آن‌ها مبتلا شده، روح این قصهٔ قدیمی را در زندگیِ خودِ او احضار کرده است؟
این مطلب، که به‌جنبه‌ای از رمان پاموک اشاره داشت، مقدمهٔ مطلب دیگری است دربارهٔ این رمان و آنچه از داستان رستم و سهراب به ما می‌گوید.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
* دو ترجمهٔ فارسی این رمان را من دیده و مقایسه کرده‌ام اما برای رجحان‌ندادن یکی بر دیگری از هر دو نام برده‌ام و عبارات نقل‌شده معدل هردوِ آن‌هاست.

#استاد_مهری_بهفر
@anjomanshahnameh