Get Mystery Box with random crypto!

‍ مجاهدکشی روس‌ها در ظهر روز عاشورا در تبریز: در ۲۸ آذر ماه س | برگی از تاریخ

‍ مجاهدکشی روس‌ها در ظهر روز عاشورا در تبریز:

در ۲۸ آذر ماه سال ۱۲۹۰ نیرو‌های روسیه پس از چندین روز اردوکشی و محاصره تبریز این شهر را به اشغال خود درآورند. روس‌ها در طی مدت اشغال تبریز دست به اعدام آزادی‌خواهان و کشتار مردم عادی تبریز زدند؛ اما خونین‌ترین روز تبریز در دهم دی ماه همان سال اتفاق افتاد؛ روزی که روس‌ها ۸ تن از مشروطه‌خواهان از جمله ثقه‌الاسلام مجتهد بلندآوازه این شهر را به دار آویختند. آن روز، مصادف بود با روز عاشورای ۱۳۳۰ قمری، که روس‌ها عاشورایی دیگر را در این شهر برپا کردند.

احمد کسروی در کتاب «تاریخ هجده ساله آذربایجان» این روز خونین را این‌طور روایت کرده است:

پس از نیمروز ناگهان دو ارابه باری روسی که ۹ تن دستگیر: ثقه‌الاسلام، شیخ سلیم، آقا کریم برادر او، ضیاءالعلما، محمدقلی خان دایی او، صادق‌الملک، آقا محمدابراهیم، حسن پسر هجده ساله علی مسیو، قدیر برادر شانزده‌ساله او.

ثقه‌الاسلام گفت: «این بی‌تابی بهر چیست؟! ما را چه بهتر از این‌که در چنین روزی در دست دشمنان دین کشته شویم.» چون خواستند دار زنند نخست شیخ سلیم را خواندند. بیچاره خواست سخنی گوید، افسر دژخوی روسی سیلی به رویش زده خاموشش گردانید. دژخیمان ریسمان به گردنش انداختند و کرسی را از زیر پایش کشیدند. دوم نوبت ثقه‌الاسلام بود؛ شادروان همچنان بی‌پروا می‌ایستاد، دو رکعت نماز خوانده بالای کرسی رفت. سوم ضیاءالعلما را خواندند؛ شادروان از جوانی تن به مرگ نمی‌داد و دست می‌گشاد و به روسی با افسر سخن آغاز کرده می‌گفت: «ما چه گناه کرده‌ایم؟!... آیا کوشیدن در راه کشور خود گناه است؟!...» دژخیمان دست‌های او را از پشت بستند و با زور بالای کرسی‌اش بردند. چهارم صادق‌الملک را خواندند. پنجم آقا محمدابراهیم را پیش آوردند: او با پای خود بالای کرسی رفت و ریسمان به گردن انداخت. ششم دایی ضیاءالعلما آن پیرمرد را پیش خواندند. هفتم نوبj حسن بود: جوان دلیر بالای کرسی با آواز بلند داد زد: «زنده باد ایران، زنده باد مشروطه». پس از همه نوبت قدیر پسر شانزده‌ساله رسید و او را نیز بالای کرسی برده ریسمان به گردنش انداختند.

"تاریخ هجده ساله آذربایجان، احمد کسروی، ص 311

@apageofhistory