Get Mystery Box with random crypto!

□‍ سلفائیس اچ. پی. لاوکرفت ترجمه‌ی محمدهادی فروزش‌نیا در رؤیا | apparatus_channel

□‍ سلفائیس
اچ. پی. لاوکرفت
ترجمه‌ی محمدهادی فروزش‌نیا

در رؤیایی، کورانِس شهر واقع در دره را دید، و ساحل دریای ماورا را، و قله‌ی برف‌پوشِ مشرِف بر دریا را، و کشتی‌های پر زرق و برقی را که از بندرگاه عازم مناطق دوردستی بودند که در آنجا دریا به آسمان می‌پیوندد. در آن رؤیا نام او کورانس بود اما در جهان بیداری وی را با نام دیگری می‌خواندند. شاید برایش عادی بود که رؤیای نام جدیدی ببیند؛ چراکه او واپسین نفر از خاندان خود بود و تنها در میان میلیون‌ها نفر ساکنِ بی تفاوت لندن. بنابراین افراد زیادی نبودند که با وی سخن بگویند و هویت پیشینش را به یادش آورند. مال و املاک خود را از دست داده بود و به نحوه‌ی زندگی مردمان پیرامونش اعتنایی نداشت، بلکه ترجیح میداد رؤیا ببیند و از رؤیاهایش بنویسد. آنچه می‌نوشت مورد تمسخر افرادی که نوشته‌ها را به ایشان نشان می‌داد واقع می‌شد. بدین ترتیب پس از مدتی دیگر نوشته‌هایش را نزد خود نگاه می‌داشت و نهایتاً بکلی از نوشتن دست کشید. هرچه بیشتر از جهان پیرامونش کناره می‌گرفت، رؤیاهایش شگرف‌تر می‌گشتند و دیگر تلاش برای شرح دادنشان بر کاغذ به عملی کاملاً بی‌فایده بدل شده بود. کورانِس متجدد نبود و طرز تفکری همسان با سایرینی که می‌نوشتند نداشت. در حالی که آنان می‌کوشیدند ردای آراسته‌ی اسطوره را از تن زندگی در آورند و آنچه واقعیت نام می‌دهند را در زشتیِ عریان خود به معرض نمایش بگذارند، کورانس تنها در پی زیبایی بود. و وقتی حقیقت و تجربه از رساندن او به زیبایی در ماندند، او آن را در وهم و تخیل جست و اینچنین آن را کاملاً نزدیک به خود یافت، در میان خاطرات تیره‌ی حکایات کودکانه و در رؤیاها...

ادامه‌ی مطلب در این لینک:
apparatuss.com/celephais/

■ www.apparatuss.com
■ @apparatus_channel
■ instagram.com/apparatus.insta