بامدادان که کبوترها بر لب پنجره باز سحر غلغله میآغازند جان گ | آشپزخونه ی خونگی👩🍳
بامدادان که کبوترها بر لب پنجره باز سحر غلغله میآغازند جان گلرنگ مرا بر سر دست بگیر، به تماشاگه پرواز ببر آه بشتاب که همپروازان نگرانِ غمِ همپروازند... "هوشنگ ابتهاج"