Get Mystery Box with random crypto!

زندگی نامه نادر شاه افشار پسر شمشیر ، سردار نا آرام *قسم | آواز قو🦢

زندگی نامه نادر شاه افشار


پسر شمشیر ، سردار نا آرام


*قسمت شصت و پنجم*


مجددا به نزد نادر باز می گردیم که با تصرف سریع شهرهای عثمانی و تقاضای مهلت محمد افندی نماینده تام الاختیار عثمانی مبنی بر مشورت و هماهنگی با دربار امپراتوری پیرامون آتش بس تا تعیین تکلیف نهائی ، بی صبرانه منتظر پاسخ آنها بود


درست در همین روزها ، شخصی بنام محمد علی رفسنجانی که خود را صفی میرزا می نامید و در عراق زندگی می کرد مدعی شد که از خاندان صفوی است و پادشاهی ایران حق اوست ، دربار عثمانی بلافاصله با او بطور پنهانی ارتباط برقرار کرد و با گرامیداشت و حمایت همه جانبه از او ، لشگری بزرگ به فرماندهی احمد پاشا آراسته و در اختیار محمد علی رفسنجانی (صفی میرزای دروغین) گذاشت و جاسوسانی نیز به شهرهای مختلف ایران بخصوص شهرهای مرزی فرستاد تا با شایعه سازی و جنگ روانی ، مبادرت به ایجاد دودستگی و اختلاف در میان مردم ایران نمایند

*خوانندگان محترم توجه داشته باشند که سلسله صفویه که مدت ۲۲۸ سال بر ایران حکومت کردند جدای از کمی و کاستی هائی که داشتند قومیت های مختلف و گوناگون ایران را که هر قطعه و ناحیه ای از آن در اختیار حکمرانان محلی و بعضا وابسته به اجانب و بیگانگان بود و بشدت تحت ظلم و ستم و تحقیر این و آن بودند را یکپارچه کرده و تا حدود زیادی اقتصاد و فرهنگ و سیاست ایران را ارتقاء بخشیدند و آبادانیهای بسیاری در شهرهای خراب ایران به انجام رسانیدند و دست ازبکان و تاتارها و روس ها و عثمانیان و پرتغالیها و انگلیسی ها و هلندیها را از نواحی مختلف ایران کوتاه کردند و جمعیت پراکنده و فقیر ایران در زمان این سلسله ، از پنج میلیون نفر جمعیت خوار و بی پناه ایرانی ، به شصت میلیون نفر با توانمندی بالای اقتصادی و نظامی افزایش یافت و از طرفی ، بیشتر قومیت های ایرانی ، علاقه زیادی به این خاندان که خود را از سادات و نوادگان پیامبر گرامی اسلام (ص) می خواندند داشتند ، بهمین خاطر ، در زمان نادر و کریم خان زند و حتی تا زمان آغا محمدخان قاجار و فتحعلی شاه قاجار از گوشه و کنار ایران ، افرادی با منسوب کردن خود به این خاندان ، دردسرهائی کوچک و بزرگ برای حکام ایجاد می کردند*


سپاه بزرگ احمد پاشا به طرفداری از صفی میرزای دروغین به سوی شیروان (شهری در آذربایجان فعلی) سرازیر شد ، فرماندار شیروان سریعا پیکی بسوی نادر که اینک در ابهر بود فرستاد ، نادر به پیک فرماندار شیروان گفت ، به احمدپاشا و صفی میرزا بگوئید شخصا برای خیر مقدم و پذیرائی حرکت خواهم کرد و در پی آن بدون لحظه ای درنگ ، بسوی شیروان حرکت کرد


از سوی دیگر امپراتوری عثمانی گروهی چشمگیر از سربازان عثمانی را با پوشش غیر نظامی و با لباس بازرگان و تاجر به فرماندهی شخصی بنام یوسف پاشا را از طریق قفقاز به ایران فرستاد تا با ایجاد شایعه و طرفداری از سلسله صفویه و صفی میرزا ، مبادرت به آشوب و دو دستگی در میان مردم نمایند که قبل از ورود به ایران توسط جاسوسان نادر شناسایی و توسط سردار گرجی بنام تهمورث خان قلع و قمع و سرکوب شدند و عده کمی از آنان منجمله یوسف پاشا موفق به فرار شدند ، یوسف پاشا که بخاطر این شکست ، روی بازگشت به امپراتوری عثمانی نداشت ، خودکشی کرد