Get Mystery Box with random crypto!

نادر که متوجه شده بود ادعای عثمانیان برای صلح فقط برای وقت کشی | آواز قو🦢

نادر که متوجه شده بود ادعای عثمانیان برای صلح فقط برای وقت کشی و تجدید قواست رو به سرداران خود گفت ، باید به بازی های پنهان و آشکار این روباه های مکار ، هر چه زودتر پایان دهم ، دربار عثمانی که از سرنوشت تلخ یوسف پاشا آگاهی نداشت منتظر اخبار شورش و نا آرامی ، در جای جای ایران بود


نیروهای ایران با وجود سرمای سخت اسفند ماه در قفقاز ، شهر نخجوان را تصرف کرده و بسوی گوگجه رفته و آنجا را متصرف شدند ، نادر تنها بیست و چهار ساعت به سپاه خود استراحت داد و سپس بسوی قارص که بزرگترین مرکز سپاهیان عثمانی بود به راه افتاد (شهر قارص در حال حاضر در استان ارز روم در ترکیه فعلی قرار دارد)


نادر پس از رسیدن به قارص به سختی بیمار شد و بیماری اش شدت یافت ولی باز هم از پای ننشست و با تخت روان به پیشروی خود ادامه داد ، دربار عثمانی نیز یکی از سرداران آزموده خود بنام احمد پاشا را با ساز و برگ فراوان به مقابل نادر فرستاد ، ناگفته نماند این احمد پاشا با احمد پاشائی که فرماندار بغداد بود متفاوت و سرداری بسیار دقیق و بی باک و در ضمن آن ، بسیار بی رحم و خونخوار بود که برای پیروزی و تحمیل شرایط خود به دشمن ، از انجام هیچ کاری رویگردان نبود


نادر را هم که بخوبی می شناسیم ، او نیز جنگاوری بود که هر اندازه دشمنش سرسخت تر و تیز چنگ تر بود در جنگ و ستیز با وی ، مصمم تر و خستگی ناپذیرتر بود

سپاه احمد پاشا یک سپاه ضربتی بود و ضمن جنگ با نادر امیدوار بود که با توجه به شورش های داخلی در ایران که یوسف پاشا مامور آن بود ، نادر را در منگنه قرار دهد ، سپاه احمد پاشا زودتر از نادر به میدان جنگ رسید و با استحکام سنگرهای دفاعی و آرایش جنگی ، منتظر نادر که با تخت روان بسوی او در حرکت بود گردید


در سحرگاهی که نیروهای خسته ایران پس از چند روز راهپیمائی به سنگرهای نیروهای عثمانی رسیدند احمد پاشا فرصت را غنیمت شمرد و با یورشی همه جانبه ، حمله سختی را آغاز کرد ، سربازان ایرانی با وجود خستگی در برابر تاخت و تاز ترک ها ، به سختی ایستادگی می کردند و با وجود تلفات بیشتر نسبت به دشمن ، حتی یکقدم ، پا پس نکشیدند و پس از آن که خود را باز یافتند ، دست به حملاتی متقابل زدند


یکایک سربازان ایرانی که از شبیخون احمد پاشا به خشم آمده بودند چنان دیوانه وار و بی باکانه می جنگیدند که گوئی ، تنها برای مردن و کشته شدن ، این راه دراز را طی کرده اند ، نعره های نادر از بالای تخت روان ، کم و بیش بگوش سربازان می رسید و خون آنان را به جوش می آورد