2022-05-31 11:02:13
همه عمر برندارم سر از اين خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
تو نه مثل آفتابی که حضور و غيبت افتد
دگران روند و آيند و تو همچنان که هستی
چه حکايت از فراقت که نداشتم وليکن
تو چو روی باز کردی در ماجرا ببستی
نظری به دوستان کن که هزار بار از آن به
که تحيتی نويسی و هديتی فرستی
دل دردمند ما را که اسير توست يارا
به وصال مرهمی نه چو به انتظار خستی
نه عجب که قلب دشمن شکنی به روز هيجا
تو که قلب دوستان را به مفارقت شکستی
برو ای فقيه دانا به خدای بخش ما را
تو و زهد و پارسايی من و عاشقی و مستی
دل هوشمند بايد که به دلبری سپاری
که چو قبله ايت باشد به از آن که خود پرستی
چو زمام بخت و دولت نه به دست جهد باشد
چه کنند اگر زبونی نکنند و زيردستی
گله از فراق ياران و جفاي روزگاران
نه طريق توست سعدی کم خويش گير و رستی
#سعدی
324 viewsMohammad Bibak, edited 08:02