Get Mystery Box with random crypto!

رمان #رنج_و_عشق نویسنده #آی_تک_احمدی پارت 9 قهوه خانه در دو | رمان

رمان #رنج_و_عشق
نویسنده #آی_تک_احمدی

پارت 9

قهوه خانه در دود غرق شده بود وقتی وارد شدم سرفه ای کردم همه ی اهل قهوه خانه خندیدن یکی از پسرا یقه اش رو صاف کرد :
بچه سوسول به دود عادت نداری؟
حرصم گرفت ولی بدون اینکه جواب بدم رفتم و سر یک میز نشستم تو عمرم سیگار نکشیده بودم یعنی تو محیطی بزرگ شده بودم همه از سیگار بدشون میومد تا حالا تو عمرم یه بارم ندیده بودم که بابام لب به سیگار بزنه.
برزو از دور منو شناخت از میز کناری که همگی دوستان برزو بودن بلند شد و کنارم اومد :
چه عجب اومدی؟!؟
سرفه ی دیگه ای کردم و با دست راستم سعی کردم دود رو از جلوی صورتم دور کنم :
خدا لعنتت کنه برزو... عجب جایی قرار گذاشتی...
برزو با خنده :
این همه مخ دختر میزنی فک میکردم استاد مایی!
- اون با دود فرق میکنه... من به بوی سیگار حساسیت دارم اصلا وقتی بوش میاد سرگیجه میگیرم...
- از بس که نکشیدی و ازش فرار کردی واسه همینه دیگه... یه چند نخ بکشی عادت میکنی... اصلا میدونی چیه؟!؟ انسان ذاتا میتونه به هر چیزی عادت کنه...
سرفه ی دیگه ای کردم :
جایی بهتر از اینجا پیدا نکردی؟
- چرا هس یه جا...
- کجا؟ پس زود باش بریم... از اینجا خوشم نمیاد...
- قبرستان
شاکی شدم :
شوخیت گرفته برادر من؟
- آخه کله شق تو با این نادونی موندم یه لشکر دختر چطوری عاشقت میشن اونا هم عقل ندارن حتما... نمونش همین فرانک ...
- چی شده مگه؟!؟
- هیچی پریروز رفتیم پارتی تا با چن تا دختر سلام علیک کردم قهر کرد رفت...
- خب دخترا حساسن دیگه...
برزو شاکی شد :
چه حساسی عزیز من... خودش با هر پسری خوش و بش میکنه اون وقت من با دوست دخترای دوستامم نمی تونم یه دست بدم و سلام علیک داشته باشم؟
- نگران نباش خودش یکی دو روز دیگه پشیمون میشه دوباره آشتی میکنی...
- اتفاقا همین کارو کرد. دیشب زنگ زده بود ولی جوابشو ندادم هر چی زنگ زد رد تماس دادم...
من با تعجب : آخه چرا دیوونه؟ زیاد ناز کنی دیگه واسه همیشه میره هاااا
- به جهنم میخوام صد سال سیاه برنگرده... امل بازی درآورد پیش همه ی دوستام آبروم رفت...
- یه چیزی میگم ناراحت نشو باشه؟
- باشه چی؟
- تقصیر خود بی لیاقتته...
برزو عصبی شد :
چرا؟
- نتونستی دو روز یه دختره رو نگه داری فراریش دادی... آخه کی یه هفته نشده با خلق و خوی دختره آشنا نشده اونو برمی داره می بره پارتی؟!؟ تو باید اول همه ی اخلاقیات دختره دستت می اومد رگ خوابش دستت می اومد بعد اون وقت اگه امل بازی درمی آورد می اومدی تف میکردی تو صورتم... پس چرا این همه مدت با من راحت بود؟
- نمی دونم...
- بله دیگه تقصیر همین ندونم کاریاته... این همه زحمت بکش رو مخ دختره کار کن یه نفر دو روزه به بادش بده... از من شاکی نشو پس...
- باشه حالا چرا عصبی میشی؟
سرفه ای کردم :
بریم یه جای دیگه...
- هوای بیرون سرده... کم کم زمستون داره می رسه...
- چه زمستونی هنوز آبان ماه تموم نشده... بعدشم با ماشین اومدم بریم تو ماشین بشینیم از این بهتره...
- باشه بریم...
برزو دستی برای دوستاش تکون داد و باهم از قهوه خانه خارج شدیم.

@AytakRoman