Get Mystery Box with random crypto!

پژمرد و پرپر شد نگاهم، در غربت بی هم نگاهی یلدای صبرم می کشد آ | Bahman Rafei

پژمرد و پرپر شد نگاهم، در غربت بی هم نگاهی
یلدای صبرم می کشد آه، در ابر و دود بی پگاهی

شور خطر کردن نمانده، تا پر کشم از چاه یلدا
بال و پرم آماج تیر است، مثل کبوترهای چاهی

جان در حصاری تنگ و تاریک، چون بازهایِ بال بسته
در تُنگی از آب گل آلود، چون روح روشن گرد ماهی

لب را دریغ از یک تبسّم، ذوق تکلّم یا ترنّم
دل را دریغ از مهرورزی، جان را دریغ از یارخواهی

با من کجا؟ یک نقطه ی کور، بن بست ممنوع تقاطع
جایی میان آب و آتش، بین گناه و بی گناهی

هنگامه ی جنگ و گریزم، پست و بلند اُفت و خیزم
با موج غربت در ستیزم، در سرپناه بی پناهی

شب همچنان یک حجم انبوه، ابر سترون دود اندوه
خواب تحرّک در توقّف، مرگ سپیدی در سیاهی

شب با خیابان زیر پایم، جدول به جدول می گریزد
من، ذهن و احساس و تخیّل، من رهسپار این سه راهی
@bahmanrafeii
بهمن رافعی بروجنی
از مجموعه غزل" یک دست بی صدا نیست"