2021-11-22 21:22:59
#حکایت_شب
سختترین آزمون قضاوت
یکے از دوستان قدیمے که در ارتش با درجه تیمسارے خدمت میکرد روزے مطلبے را براے من تعریف کرد که فوقالعاده زیبا بود:
در سال 135٠ هنگامے که با درجه سرهنگے در ارتش خدمت میکردم، آزمونے در ارتش برگزار شد تا افراد برگزیده در رشته حقوق عهدهدار پستهاے مهم قضائے در دادگاههاے نظامے ارتش شوند.
در این آزمون، من و 25 نفر دیگر رتبههاے بالاے آزمون را کسب کرده و به دانشگاه حقوق قضائے راه یافتیم.
دوره تحصیلی، یڪ ساله بود و همه با جدیت دروس را میخواندیم.
یڪ هفته مانده به پایان دوره، روزے از درب دژبانے در حال رفتن به سر کلاس بودم که ناگهان دیدم دو نفر دژبان با یڪ نفر لباس شخصے منتظر من هستند و به محض ورود من فرد لباس شخصے که با ارائه مدرڪ شناسایے خود را از پرسنل سازمان امنیت معرفے میکرد مرا البته با احترام، دستگیر و با خود به نقطه نامعلومے برده
و به داخل سلول انفرادے انداختند.
هرچه از آن لباس شخصے علت بازداشتم را میپرسیدم، چیزے نمیگفت و فقط میگفت:
من مأمورم و معذور و چیز بیشترے نمیدانم!
اول خیلے ترسیده بودم. وقتے داخل سلول انفرادے رفتم و تنها شدم، افکار مختلفے ذهنم را آزار میداد.
از زندانبان خواستم تلفنے به خانهام بزند و حداقل خانوادهام را از نگرانے خلاص کند که ترتیب اثرے نداد و مرا با نهایت غم و اندوه
در گوشه بازداشتگاه به حال خود رها کرد.
آن روز، شب شد و روزهاے دیگر هم به همان ترتیب گذشت و گذشت، تا اینکه روز نهم، در حالے که انگار صد سال گذشته بود، رسید.
صبح روز نهم مجددا دیدم همان دو نفر دژبان
به همراه همان لباس شخصے به دنبال من آمده
و مرا با خود برده و یکراست به اتاق رئیس دانشگاه که درجه سرلشکرے داشت، بردند.
افکار مختلف و آزاردهنده لحظهاے مرا رها نمیکرد و شدیدا در فشار روحے بودم.
وقتے به اتاق رئیس دانشگاه رسیدم، در کمال تعجب دیدم تمام همکلاسیهاے من هم با حال و روزے مشابه من در اتاق هستند و البته همگے هراسان و بسیار نگران بودند.
ناگهان همهمهاے بپا شد که ناگهان در اتاق باز شد
و سرلشکر رئیس دانشگاه وارد اتاق شده و ما همگے بلند شده و اداے احترام کردیم.
رئیس دانشگاه با خوشرویے تمام با یکایڪ ما دست داده و در حالے که معلوم بود از حال و روز همه ما کاملا آگاه بود، اینچنین به ما پاسخ داد:
هرکدام از شما که افسران لایقے هم هستید، پس از فارغالتحصیلی، ریاست دادگاهے را در سطح کشور به عهده خواهید گرفت و حالا این بازداشتے شما، آخرین واحد درسے شما بود که بایستے پاس میکردید.
و در مقابل اعتراض ما گفت:
این کار را کردیم تا هنگامے که شما در مسند قضاوت نشستید، قدرتمند شدید و قلم در دستتان بود از آن سوءاستفاده نکنید و از عمق وجودتان حال و روز کسے را که محکوم میکنید، درڪ کرده و بیجهت و از سر عصبانیت یا مسائل دیگر کسے را بیش از حد جرمش، به زندان محکوم نکنید!
در خاتمه نیز از همه ما عذرخواهے شد و همه نفس راحتے کشیدیم.
به قول سعدے شیرازی:
زیر پایت چون ندانی، حال مور
همچو حال توست، زیر پاے فیل
@barbale_din
11 views18:22