Get Mystery Box with random crypto!

بر سکوی سکوت

لوگوی کانال تلگرام barsakooyesokoot — بر سکوی سکوت ب
لوگوی کانال تلگرام barsakooyesokoot — بر سکوی سکوت
آدرس کانال: @barsakooyesokoot
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 178
توضیحات از کانال

کانال اشعار و نوشته های سعید شیری

Ratings & Reviews

1.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

2


آخرین پیام ها 2

2022-05-15 11:50:21 .
شاهنامه کتاب مردم ایران

طی این هزار سال هرگاه ایرانی در تنگنا یا نیاز یا خطر قرار می‌گرفته، دست کمک به طرف شاهنامه دراز می‌کرده، بدانگونه که می‌توانیم بگوییم که ایران را در دو وجه می‌بینیم: ایران پیش از شاهنامه، و ایران بعد از شاهنامه.
چند نمونه بیاورم
در دوران مغول و بعد از مغول که دورانی مصیبت‌بار است، هنگام شکوفایی شاهنامه است. بایسنقر، نوادهٔ تیمور لنگ، شاهنامه را با خط خوش نویساند و نگارگری کرد. بدانگونه که یکی از هنری ترین کتاب‌های جهان شد. همین چند سال پیش دانشگاه هاروارد امريكا چاپی از آن کرد که «گران‌ترین کتاب جهان» شناخته شد.
بیشترین تعداد شاهنامهٔ مذهّب، در کتابخانهٔ توبقابی ترکیه یافت می شود، که شاهان صفوی به عنوان شفيع در زمانی که اختلاف‌های دامنه‌دار میان ایران و عثمانی بود، و شیعه و سنی در برابر هم چنگ و دندان نشان می‌دادند، به عثمانی‌ها هدیه می کردند، تا آن را وسیلهٔ تفاهم قرار دهند.

فتحعلی‌شاه قاجار نیز، برای عذرخواهی از تزار روسیه، آنگاه که سفیر روس به دست ایرانی‌ها کشته شده بود، جزو هدایا، یک جلد شاهنامهٔ مذّهب به پطرزبورگ روانه کرد.

شاهنامه و نقش‌هایی که در آن به‌کار رفته بود، کتاب صلح بود. در ضمن با ارسال این کتاب می‌خواستند بگویند ما چه گذشتهٔ باشکوهی داشته‌ایم. ببینید چه مردان و زنانی در ایران بوده اند. آن زمان هنوز تاریخ هخامنشی‌ها شناخته نشده بود.

شاهنامه کتاب مردم ایران است. گرچه به دست یک نفر پدید آمده، گویی هزاران هزار نفر در ایجاد آن دست داشته اند، زیرا عمق روح ایرانی و کام‌ها و ناکامی‌های او را سروده است. ... اگر شاهنامه هم نبود، ایران با همین آب و همین خاک و‌ همین کوه بر جای می‌ماند. البرز همان البرز می‌بود، ولی کو آن سیمرغ که زال را در آن پرورد، تا رستم از آن پدید آید، و کو آن غار که ضحاک در آن به بند کشیده شد؟ در آن صورت کشوری می‌شد بی‌زبان که هرچه به او می‌گفتند، جواب نداشت، و بی‌پنجره، که افق در برابرش نبود.

محمدعلی اسلامی ندوشن

برگرفته از مقالهٔ "اگر شاهنامه نمی‌بود..." ، فصلنامه پاژ( جشن‌نامه خالقی مطلق)، سال اول، شماره چهل.



@barsakooyesokoot
216 viewsedited  08:50
باز کردن / نظر دهید
2022-05-15 08:09:57 .
« پیش بیرون شدن»
درنگی بر یک عبارت شاهنامه‌ای

در داستان پادشاهی کیخسرو٬ آن جا که این پادشاه از سپاهیان می خواهد تا او را در جنگ با افراسیاب یاری کنند٬ از زبان کیخسرو گفته می شود :
به کین پدر بست خواهم میان
بگردانم این بد ز ایرانیان
اگر همگنان رای جنگ آورید
بکوشید و رسم پلنگ آورید٬
مرا این سخن پیش بیرون شود
زجنگ یلان کوه هامون شود

در نامهٔ باستان و شاهنامهٔ ویراستهٔ استاد خالقی هردو در بیت سوم به جای« پیش» ، « بیش» در متن آورده شده است. استاد کزازی در این باره نوشته است : « در همهٔ بر نوشته ها مگر « ف» به جای « بیش» ٬ « پیش» آمده است که با آن ساختار نحوی جمله پریشان است و واژه در کاربرد و معنی ٬ ناساز و نا بر جایگاه.کیخسرو پهلوانان را می گوید که اگر آنان او را در نبرد با افراسیاب یار و مددکار باشند ٬ بیش در این نبرد کامگار و بختیار خواهد بود...».( نامهٔ باستان٬ ج ۴ ٬ ص۲۴۲).
استاد خالقی نیز نوشته است« بیرون شدن یعنی سر زدن و آشکار شدن.می گوید( اگر شما تدبیر جنگ کنید) ٬ این کار از من بیشتر آشکار می شود.( اگرشما آمادهٔ جنگ باشید ٬ من به طریق اولی آماده ام٬ این کار از من سزا‌وار تر است) .( یادداشت های شاهنامه ٬ بخش دوم و سوم( ج ۱۰) ٬ ص ۴).

اما این دو توضیح هیچ یک دقیق و راهبر به معنای درست بیت نیست و ضبط درست همان « پیش بیرون شود» است که در بیشر نسخ آمده است. عبارت « پیش بیرون شدن» در بیت مورد نظر به معنای« ممکن شدن و میسر شدن» است. در واقع کیخسرو به سپاهیان می گوید اگر شما در جنگ با افراسیاب مرا یاری کنید این کار از من ساخته است وپیروزی ممکن خواهد شد. در این جا « پیش بیرون شدن معادل است با « از پیش رفتن» که در بیت های زیر ( به نقل از لغت نامه) به کار رفته است:

چون خدا می‌خواست از من صدقِ زفت
خواستش چه سود چون پیشش نرفت. مولوی

تو را که هر چه مراد است می‌رود از پیش
ز بی مرادی امثال ما چه غم دارد. سعدی

دلا مباش چنین هرزه گرد و هر جایی
که هیچ کار ز پیشت بدین هنر نرود. حافظ

فردوسی خود «پیش بیرون شدن» را در بیت هایی دیگر نیز به کار برده است.در نامهٔ رستم فرخزاد به برادرش آنجا که او نومیدانه از ناممکن بودن پیروزی بر تازیان سخن می گوید ٬ خوشخیالی همراهان خود راچنین بیان می کند:
بزرگان که در قادسی با منند
درشتند و بر تازیان دشمنند
گمانند کاین پیش بیر‌ن شود
ز دشمن زمین رود جیحون شود
ز راز سپهری کس آگاه نیست
ندانند کین رنج کو‌ تاه نیست

چنان‌که به‌روشنی پیداست رستم می‌گوید این بزرگان سپاه که در قادسیه همراه من‌اند، با ساده‌انگاری تصور می‌کنند که این کار (پیروزی بر تازیان) ممکن خواهد شد، اما نمی‌دانند که چنین کاری ناممکن است.

در داستان سیاوش نیز کاووس آشفته از کشمکش سودابه و سیاوش می گوید:

کزین دو یکی گر شود نابه‌کار
از آن پس که خواند مرا شهریار؟
چو فرزند ‌و زن باشد و جوشِ مغز
که را پیش بیرون شود کارِ نغز؟

در این جا نیز کاووس می گوید وقتی پای زن و فرزند در میان باشد و ذهن انسان در گیر کشمکشِ این دو شود ٬ انجام دادن کار درست و به سامان از هیچ کس ساخته نیست و چنین کاری نشدنی است. (گویا در این بیت نیز « پیش» به « بیش» تصحیف شده است).
عبارت« پیش بیرون شدن» در غزلی از عطار هم به معنای مورد نظر به کار رفته است:
کارِ تو در بندِ توست٬ کار بساز و بیا
پیش‌برون کی شود کار ز ناساختن

با توجه به آنچه آورده شد « پیش بیرون شدن» به معنای « ممکن شدن» ٬« عملی شدن» و « تحقق یافتن» در متون کهن کاربرد داشته و این کاربرد معادل « از پیش رفتن» بوده است. در زبان گفتاری امروز نیز چنین کاربردی هست و مثلا گاهی به جای این که گفته شود " قادر به انجام دادن این کار نیستم "، گفته می‌شود "این کار از پیشم نمیره".

سعید شیری

@barsakooyesokoot
195 viewsedited  05:09
باز کردن / نظر دهید
2022-05-10 22:47:25
.
گلِ‌سرخ
گلِ‌سرخ
درآورده باز از کنار چپر سر.

گلِ‌سرخ
گلِ‌سرخ می‌کوبد انگار پشت چپر در.

در این صبحگاه بهاری
چه پیغام دارد به لب، باز آیا
گلِ‌سرخ با آن دهانِ معطّر.


سعید شیری


@barsakooyesokoot
678 views19:47
باز کردن / نظر دهید
2022-05-05 20:09:44
.

مقصد به کار نیست
تنها مناظرِ مسیر حقیقت دارند
تنها همین درخت‌های سرِ راه
تنها همین صدای باد.
مقصد درونِ ماست.

سعید شیری

@barsakooyesokoot
557 viewsedited  17:09
باز کردن / نظر دهید
2022-04-27 08:00:57 .

بشر پای‌بند وضع محدود و خاکی خویش است، به جسم آسیب‌پذیر و اسیر خویش وابسته است، فرسوده و درمانده می‌شود، علیل می‌گردد و‌می‌میرد؛ اما از سوی دیگر روح آرزوپرور و پهناور و اوج‌گیرنده دارد، طالب کمال و رهایی است. در این کشمکش بین جسم و روح بشر فرزانه مقهور نمی‌شود، بلکه می‌کوشد تا تعالی یابد، آیین زندگی درست این است. انسان در عین آن‌که با وضع زمینی خود سازگار و دمساز می‌ماند، حسرت زندگی بهتر و پاکیزه‌تر را در دل نمی‌میراند. این است سرمشقی که پهلوانان برجستهٔ شاهنامه به ما می‌دهند. بزرگی آن‌ها در آن است که زندگی را دوست می‌دارند، بی‌آنکه بی‌اعتباری جهان را از یاد ببرند؛ هیچ انسانی نمی‌تواند بزرگ باشد، مگر آن‌که بداند چه‌گونه مرگ را خوار بشمارد، ارزش زندگی هرکس تنها به این نیست که چه‌گونه زندگی کرده است، به این نیز هست که چگونه مرده است. راز زندگی چیزی جز عکس‌العمل در برابر طبیعت و داد و ستد با طبیعت نیست. بنا بر این چون ارتباط انسان با طبیعت کم شود، قدرت جذب او نیز کاهش می‌یابد. احساس من این است که ما امروز خیلی کم‌تر زندگی می‌کنیم تا این مردان و زنان نیمه‌افسانه‌ای چندهزار سال پیش که در شاهنامه وصفشان آمده؛ از این رو محتاج آنیم که درسی از آن‌ها بیاموزیم.

محمد‌علی اسلامی ندوشن، زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه.


یاد آن نیک‌مرد عرصهٔ اندیشه و فرهنگ گرامی.


@barsakooyesokoot
294 viewsedited  05:00
باز کردن / نظر دهید
2022-04-21 11:13:51 .

... سرانجام روزِ «اولِ اردیبشت ماهِ جلالی» سال ۱۳۵۹، چراغ عمر سپهری، شاعر و نقاش ممتاز ایران که اینک از او در کنار فروغ فرخزاد و احمد شاملو به عنوان موفق‌ترین شاعران مدرن یاد می‌کنند، و آثار نقاشی‌اش مورد تحسین هنر دوستان قرار می‌گیرد، خاموش می‌شود.و روزِ بعد پیکر او را برای خاک‌سپاری به کاشان می برند.
دلبستگی شدید سپهری به «گلستانه» گویا سبب می‌شود تا از نزدیکانش بخواهد پس از مرگ ‌پیکر او را در گلستانه به خاک بسپارند. اما این خواستهٔ او به‌خاطر پاره‌ای ملاحظات و محدودیت ها تحقق نمی‌یابد.گلستانه، به‌ویژه در آن سال‌ها، آبادی به معنای متعارف نیست که کسی در آن سکونت داشته‌باشد، بلکه مجموعه‌ای است از دار و درخت و کشتزار‌های پلکانی‌شکل که روی شیب یک دره در نزدیکی روستای «حسنا رود» و همسایگی «چنار» قرار گرفته است. رها کردن گور سپهری در این مجموعه، که قسمتی از آن نیز به تصور نزدیکان در معرض پیشروی و تخریب یک رودخانهٔ فصلی است، همچون بسیاری از آرزو‌های شاعرانهٔ او در زندگی، نا‌معقول تشخیص داده می‌شود. سرانجام پیکر او را به «مشهد اردهال» می‌برند و در صحن امام‌زاده سلطان‌علی به خاک می سپارند.
به این ترتیب گلستانه، این قبلهٔ شعر طبیعت‌ستای سپهری، گویی نمی‌خواست شاهد مرگ و خاک‌سپاریِ این زائرِ دیرینه و مهمانِ گاه و بیگاهِ سال‌های گذشته‌اش باشد، بلکه عادت داشت او را زنده و زاینده ببیند؛ همچنان که «گارسیا لورکا» شاعر بزرگ‌اسپانیا با چنین احساسی در واپسین شبِ عمرش می‌پنداشت، ماه، این عنصرِ همیشه حاضرِ شعرِ او نمی‌خواهد و نباید شاهد مرگ او باشد.


بر گرفته از کتاب «سهراب سپهری» نوشتهٔ سعید شیری، نشر قصه، چاپ اول ۱۳۸۱، صص۲۶-۲۷.

بازنشر به مناسبت اول اردیبهشت، سالروز مرگ سپهری

@barsakooyesokoot
368 views08:13
باز کردن / نظر دهید
2022-04-21 10:52:49 ‍ .

دوست

ﺍﯼ ﭘﯿﮏِ ﭘﯽﺧﺠﺴﺘﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﻧﺸﺎﻥِ ﺩﻭﺳﺖ
ﺑﺎ ﻣﺎ ﻣﮕﻮی جز ﺳﺨﻦِ ﺩﻝﻧﺸﺎﻥِ ﺩﻭﺳﺖ

ﺣﺎﻝ ﺍﺯ ﺩﻫﺎﻥِ ﺩﻭﺳﺖ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﭼﻪ ﺧﻮﺵ ﺑﻮﺩ
ﯾﺎ ﺍﺯ ﺩﻫﺎﻥِ ﺁﻥ ﮐﻪ ﺷﻨﯿﺪ ﺍﺯ ﺩﻫﺎﻥِ ﺩﻭﺳﺖ

ﺍﯼ ﯾﺎﺭِ ﺁﺷﻨﺎ ﻋَﻠَﻢِ ﮐﺎﺭﻭﺍﻥ ﮐﺠﺎﺳﺖ
ﺗﺎ ﺳﺮ ﻧﻬﯿﻢ ﺑﺮ ﻗﺪﻡِ ﺳﺎﺭواﻥ ﺩﻭﺳﺖ

ﮔﺮ ﺯﺭ ﻓﺪﺍﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﮐﻨﻨﺪ ﺍﻫﻞ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ
ﻣﺎ ﺳﺮ ﻓﺪﺍﯼ ﭘﺎﯼِ ﺭﺳﺎﻟﺖ‌ﺭﺳﺎﻥ ﺩﻭﺳﺖ

ﺩﺭﺩﺍ ﻭ ﺣﺴﺮﺗﺎ ﮐﻪ ﻋﻨﺎﻧﻢ ﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﻓﺖ
ﺩﺳﺘﻢ ﻧﻤﯽ‌ﺭﺳﺪ ﮐﻪ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﻋﻨﺎﻥ ﺩﻭﺳﺖ

ﺭﻧﺠﻮﺭِ ﻋﺸﻖِ ﺩﻭﺳﺖ ﭼﻨﺎﻧﻢ ﮐﻪ ﻫﺮ ﮐﻪ ﺩﯾﺪ
ﺭﺣﻤﺖ ﮐﻨﺪ، ﻣﮕﺮ ﺩﻝِ ﻧﺎﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺩﻭﺳﺖ

ﮔﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﺑﮑُﺸﺪ ﯾﺎ ﺑﭙﺮﻭﺭﺩ
ﺗﺴﻠﯿﻢ ﺍﺯ ﺁﻥِ ﺑﻨﺪﻩ ﻭ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﻭﺳﺖ

ﮔﺮ ﺁﺳﺘﯿﻦِ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﯿﻔﺘﺪ ﺑﻪ ﺩﺳﺖِ ﻣﻦ
ﭼﻨﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﺯﻧﺪﻩ‌ﺍﻡ ﺳﺮ ﻣﻦ ﻭﺁﺳﺘﺎﻥ ﺩﻭﺳﺖ

ﺑﯽ ﺣﺴﺮﺕ ﺍﺯ ﺟﻬﺎﻥ ﻧﺮﻭﺩ ﻫﯿﭻﮐﺲ ﺑﻪ ﺩﺭ
ﺍﻻ ﺷﻬﯿﺪِ ﻋﺸﻖ ﺑﻪ ﺗﯿﺮ ﺍﺯ ﮐﻤﺎﻥ ﺩﻭﺳﺖ

ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻫﯿﭻ ﺩﺭ ﺩﻝِ ﺳﻌﺪﯼ ﮔﺬﺭ ﻧﮑﺮﺩ
ﻭﺍﻥ ﮐﯿﺴﺖ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﮐﻪ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﻣﮑﺎﻥ ﺩﻭﺳﺖ

دل رفت و دیده خون شد و جانِ ضعیف ماند
وان هم برای آن که کنم جان‌فشان دوست.


غزل‌های سعدی، تصحیح و توضیح دکتر غلامحسین یوسفی، انتشارات سخن، چاپ اول ۱۳۸۵، صص ۱۸۲-۱۸۳.

به مناسبت اول اردیبهشت، روز بزرگداشت سعدی.

@barsakooyesokoot
198 views07:52
باز کردن / نظر دهید
2022-04-19 05:10:39

بزن باران!

بزن باران که هنگام بهار است
زمین لب‌تشه و چشم‌انتظار است
بزن باران که صحرا، کوه تا کوه
غبار است و‌ غبار است و‌ غبار است

بزن تا کوهسارِ خشک شاید
ببیند جوششی از چشمه‌ساری
بپیچد باز هم در خوابِ درّه
صدای غلتِ آبِ جویباری

بزن تا از شکافِ صخره‌ از نو
کنار چشمه آویشن بروید
بزن تا بوته‌زارِ پر گون باز
غبار خشک‌سال از تن بشوید

بزن تا دشت‌ها و کشتزاران
از این‌سان خشک و‌ بی‌حاصل نمانند
بزن تا در علفزاران دوباره
چکاوک‌ها سحرگاهان بخوانند

بزن تا سهره عکسِ آسمان را
در آبِ برکهٔ باران ببیند
بزن ،آری بزن تا صبحگاهان
دوباره بر چمن شبنم نشیند

بزن تا با نسیمِ نوبهاری
علف در جنبش آید، گل بخندد
به لطفِ آبسالی، گندمِ دیم
ببالد، خوشه آرد، دانه بندد

***

بزن باران که اینجا باز چندی‌ست
چراغِ راستگویی بی‌فروغ است
به‌رغمِ آن دعای باستانی
نصیبش خشک‌سالی و دروغ است

بزن آری که بی سازِ خوشِ تو
همه آفاق بی ساز و سرود است
تمامِ سال‌هامان خشک‌سال و
تمامِ رودهامان خشک‌رود است.

سعید شیری
فروردین ۱۴۰۱

@barsakooyesokoot
525 viewsedited  02:10
باز کردن / نظر دهید
2022-04-14 20:53:55 .



از آنچه که گفته‌اند هرجای جهان
صاحبْ‌سخنان ، پیامبران، پادشهان
زیبنده‌ترین همان دعایی‌ست که گفت:
ما را ز دروغ و خشک‌سالی بِرَهان!


سعید شیری


@barsakooyesokoot
748 views17:53
باز کردن / نظر دهید
2022-04-14 11:44:11 نامهٔ خواندنی دکتر محمدجعفر محجوب به ناشر دیوان ایرج‌میرزا


بنده معمولاً از عنوان دکتری خود استفاده نمی‌کنم. دلیلش که روشن است: اگر چیزی بار بنده نباشد، به ضرب عنوان دکتری نمی‌توانم خود را وارد و اهل اطلاع جا بزنم. مردم پوزخندی خواهند زد و خواهند گفت: از این دکترهای کوپنی فراوان است! و اگر چیزی بارم باشد (که متأسفانه نیست و خودم این نکته را بهتر از هرکس می‌دانم)، به رخ کشیدن دیپلم دکتری لزومی ندارد. استادانی که پای دیپلم مرا امضا کرده‌اند و من همیشه با مباهات از این که شاگرد ایشان بوده‌ام یاد می‌کنم (امثال بدیع‌الزمان فروزانفر، جلال همایی، ‌احمد بهمنیار، ‌فاضل تونی،‌ ملک‌الشعرای بهار)، ‌هیچ‌کدام دیپلم دکتری که سهل است، تصدیق ششم ابتدایی هم نداشته‌اند. دانشمند بزرگ و مسلّمی مثل مرحوم محمدعلی فروغی (که در تمام کتاب‌های درسی در رشته‌های مختلف دبیرستانی هفتاد هشتاد سال پیش از این کتاب تألیف کرده است)، یک دیپلم خشک‌وخالی مدرسهٔ دارالفنون را داشت و میرزاغلام‌حسین‌خان رهنما، که شاید پنجاه سال هندسه و جبر و کتاب‌های او در دبیرستان‌ها تدریس می‌شد و خودش رییس دانشکدهٔ فنی بود، گویا آن دیپلم را هم نداشت و ریاضیات را پیش خودش خوانده بود!

بنابراین گذاشتن «تیتر» کسی را بالا نمی‌برد و نگذاشتن آن نیز کسی را پایین نمی‌آورد. یادم رفت عرض کنم که علامهٔ ‌دهخدا، ‌رییس دانشکدهٔ حقوق و مؤلف لغت‌نامه و امثال و حکم، دیپلمهٔ مدرسهٔ سیاسی (معادل دبیرستان) بود.

دیگر این‌که وقتی دیدم اسم نحس مرا از اسم خودِ مرحوم ایرج میرزا درشت‌تر نوشته‌اید، به راستی خجالت کشیدم. آخر بنده هر قدر بزرگ باشم از خود «صاحب علّه» که بزرگ‌تر نیستم! این نان را آن مرحوم توی دامن بنده گذاشته و اسم و آبرو برای من فراهم کرده است. بی‌کرداری است که مصحح اسمش را بزرگ‌تر از صاحب دیوان بگذارد و از همه بدتر این‌که، ‌هیچ‌کس این حرف‌ها را به حساب ناشر نخواهد نوشت و آن را به حساب «مگالومانیا» یا «جنون خودبزرگ‌پنداری» و یا بنا به ترجمهٔ مرحوم صادق هدایت به مرض «گنده‌گوزی» بنده حمل خواهد کرد. می‌بخشید که این لفظ بی‌تربیتی را به کار بردم... .
https://b2n.ir/f86422
211 views08:44
باز کردن / نظر دهید