#داستان تو در سینهی منی ماریه نویسنده: #آرش_رمضانی دایه جز | فصلنامه بارثاوا
#داستان
تو در سینهی منی ماریه نویسنده: #آرش_رمضانی
دایه جزیره میگفت وقتی مرد عرب میشوی که در نُه روز، صحرا را تنها بتازی، قلب شنزار را بشکافی، دل قویکنی و نگذاری جنهای صحرا روحت را از چشمهایت بیرون بکشند و دیوهای قبیلهی هوی را به تاخت پشت سر بگذاری. آنوقت است که میشوی مردِ عرب. میتوانی شمشیر در هوا بچرخانی و رعب به دل کفار بیاندازی و دختران زیبا را شکار کنی و زنان در هوسِ داشتن تو دستِ دعا به درگاه الله بلند کنند.
دایه جزیره میگفت مرد عرب هرچه سینهی سنگینتری داشته باشد زودتر خودش را میبازد مثل مادهشتری که کیسهاش پر از شیر باشد. نمیشود با کیسهی پر، از صحرا گذشت. میگفت باید سینهات خالی باشد هیچکس را در سینه نداشته باشی تا بتوانی صحرا را پاره کنی و از آن بگذری.
ادامه این داستان را در شماره سوم #فصلنامه_بارثاوا بخوانید