Get Mystery Box with random crypto!

داستان «مورچه‌ قرمز» نویسنده: مجتبی هژبری آخرین تصویر از همه | فصل‌نامه بارثاوا

داستان «مورچه‌ قرمز»
نویسنده: مجتبی هژبری

آخرین تصویر از همه‌چیز واضح‌تر بود. زُهدی داشت به سمت چپ‌اش نگاه می‌کرد. مثل کسی که در ایستگاه منتظر آخرین اتوبوس است. با دست‌های در جیب و چشم‌های نگران. همه‌چیز در زُهدی تکراری بود آن‌لحظه. زبانش را مثل بیشتر وقت‌ها بیرون آورده بود و وانمود می‌کرد نگران چیزی نیست. سو‌یی‌شرت قرمز رنگ همیشگی تنش بود و موهای بغل سر‌ش مثل بُراده‌های آهن، تُنُک کوتاه شده ‌بودند. صدا بود که این آخرین تصویر را واضح می‌کرد. در چشم‌های من که داشتم تیزی را در شکم رئیس بالا می‌آوردم. خون مثل وقتی رحم گرم گاو آبستن را چنگ می‌زدم، سرزنده‌ام می‌کرد و زور دست‌هایم بیشتر می‌شد.

ادامه این داستان را در شماره چهارم #مجله_بارثاوا بخوانید.

عکس: #سپهر_اسماعیلی

بارثاوا فصلنامه فرهنگ و ادبیات
@barsavakhorasan