Get Mystery Box with random crypto!

بسیج دانشجویی دانشکده توانبخشی

لوگوی کانال تلگرام basij_rehab — بسیج دانشجویی دانشکده توانبخشی ب
لوگوی کانال تلگرام basij_rehab — بسیج دانشجویی دانشکده توانبخشی
آدرس کانال: @basij_rehab
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 203
توضیحات از کانال

⚜️کانال بسیج دانشجویی دانشکده توانبخشی دانشگاه علوم پزشکی تهران⚜️
✍️انتقادات و پیشنهادات:
برادران: @smatin80
خواهران: @MusaviiNasab

Ratings & Reviews

3.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 2

2022-07-30 21:24:29 کاروان امام(ع) در مسیر کوفه بود، که فردی تکبیر گفت. امام(ع) دلیل را جویا شدند. آن مرد، نخلستان پیش رو را نشان داد! تعدادی گفتند در این منطقه نخلستانی نیست و این سیاهی، لشکر است که به سمت ما می‌آید. امام فرمود: آیا پناه‌گاهی هست که با آنها روبرو نشویم؟! گفتند بله، در این نزدیکی، کوه ذوحُسَم است(مُعجم البُلدان،ج۲،ص۲۹۸)

امام(ع) به آن سمت حرکت کردند، اما لشکر کوفه، کاروان امام را دید و به همان‌ سو آمد.
امام پیاده شده دستور دادند تا خیمه برپا شود. لشکر کوفه رسید و امام(ع) تمامی ۱۰۰۰ نفر و اسب‌هایشان را سیراب کرد.(طبری،ج۵،ص۴۰۰)

سپس حضرت خطاب به لشکر کوفه فرمودند: من به دعوت شما آمده‌ام و اگر ورودم را خوش ندارید، باز می‌گردم.(دینوَری،ص۳۶۸)

حُر ریاحی گفت: بخدا قسم از نامه‌هایی که می‌گویی خبر ندارم، امام نامه‌ها را بر زمین ریختند. حُر گفت: ما جزو کسانی نیستیم که نامه نوشته‌اند و مأمور به همراهی شمائیم.
امام فرمود: مرگ از چیزی که میگویی به تو نزدیکتر است؛ و فرمان حرکت صادر نمود. حُر مانع از برگشت امام شد. حضرت فرمود: مادرت به عزایت بنشیند، چه میخواهی؟! حُر گفت: بخدا قسم اگر کس دیگری این را بمن گفته بود از جواب صرفه نظر نمیکردم، چه کنم که چاره ندارم جز به نیکی از مادرت (حضرت زهرا) یاد کنم. امام فرمود: پس چه میخواهی؟ حُر گفت: باید با ما نزد عبیدالله بیایی، امام فرمود: همراهی نمیکنم.
حر گفت: من مأمور به جنگ نیستم، راهی را انتخاب کن تا با تو بیایم و از عبیدالله کسب تکلیف کنم. کاروان امام و لشکر کوفه ۵ مَنزِل را با هم طی کردند. در این مسیر امام(ع) با افرادی چون طِرِمّاح بن عَدی، ابوهَرَم کوفی، عبیدالله بن حُر جُعفی، عمروبن قیس مِشرَقی و.. دیدار و از ایشان برای پیوستن به خود دعوت کرد، اما .. (مقتل جامع،ج۱،ص۶۶۷-۶۷۸)

قبل از ورود به منطقه نینوا، امام(ع) برای لحظاتی بر روی اسب، چشمان خود را بسته تا استراحت کنند. در رؤیا دیدند، اسب سواری می‌گفت: این گروه می‌رود و مرگ دنبالشان است. امام چشمان خود را باز کرده و چند مرتبه آیه‌ی اِستِرجاع را تلاوت کردند. علی‌اکبر(ع) جویای اتفاق شد و امام خواب خود را بیان کردند، علی عرض کرد: خدا به شما بدی نرساند، آیا ما بر حق نیستیم؟! امام فرمودند: بله...
علی عرض کرد: پس از اینکه بر حَق بمیریم باکی نداریم. امام(ع) فرزند خود را دعا کرد.(ارشاد،ج۲،ص۸۲)

کشمکش بین کاروان امام و لشکر کوفه بود تا نامه‌ی ابن زیاد رسید و از حُر خواسته بود؛ بر حسین(ع) تنگ بگیر و او را در مکانی خشک و بی آب فرود آور، پیک من همراه توست تا کار تو را گزارش کند. حُر به فرستاده عبیدالله رو کرد و گفت: مادرت به عزایت بنشیند، این چه فرمانی‌ست که آورده‌ای؟(ابن‌اعثَم،ج۵،ص۷۷)

زُهیر به امام(ع) عرض کرد، ای پسر رسول خدا، اکنون جنگ با این تعداد برای ما آسان تر است. امام(ع) فرمودند: آغازگر جنگ نخواهم بود.(اَنساب‌الاشراف،ج۳،ص۳۹۶)

زهیر گفت، نزدیک رود فرات آبادی بنام عَقْر است و پر از خارهای مغیلان، که مانع نفوذ دشمن است. امام(ع) فرمود: پناه میبرم به خدا از عَقْر(طبری،ج۵،ص۴۰۹)

امام(ع) به حُر فرمود: جلوتر می‌رویم و حرکت کردند تا به زمین کربلا رسیدند. حُر امام را از حرکت نگهداشت و گفت اینجا به رود نزدیک است. امام(ع) از نام آنجا پرسید؛ گفتند: کربلا
فرمود: محلی که با رنج و بلا همراه‌ ست؛
پدرم امیرالمومنین(ع) هنگام رفتن به صِفین از اینجا گذشت و فرمود؛ کاروانی از آل محمد(ص) اینجا فرود می‌آیند و خونشان اینجا خواهد ریخت.
امام دستور داد چادرها را برپا کردند.(دینوَری،ص۳۷۲)

بنابر نقل اکثر مورخان، کاروان امام در روز ۱ شنبه دوم محرم سال ۶۰ هجری به کربلا وارد شد.(ارشاد،ج۲،ص۸۴)

پس از استقرار امام در کربلا، عبیدالله نامه‌ای به امام نوشت تا ایشان را تسلیم یزید کند.
حضرت فرمود: پاسخی به نامه‌ی او ندارم و او مستحق عذاب است(ابن‌شهرآشوب،ج۴،ص۱۰۶)
شب دوم #محرم
به قلم طاها عسکری
40 viewsedited  18:24
باز کردن / نظر دهید
2022-07-30 21:24:00
شب دوم #محرم
ورود به کربلا
طاها عسکری
32 views18:24
باز کردن / نظر دهید
2022-07-30 15:15:43
همچو خورشید به ذرات جهان قسمت کن
گر نصیب تو ز گردون، همه یک نان باشد

فراخوان جمع‌آوری کمک های مردمی قرارگاه جهادی رویش های انقلاب اسلامی برای مردم منطقه خواف روستای بنی آباد

پذیرای کمک های نقدی و غیرنقدی شما هستیم.

✓کتب کمک آموزشی در تمام مقاطع
✓انواع کتب عمومی جهت تجهیز کتابخانه در روستا
✓کتاب های نو و استفاده شده
✓کتاب داستان و اسباب بازی
...

مهلت تحویل کمک ها: از ۵ الی ۲۰ مرداد ۱۴۰۱

شماره کارت جهت کمک های نقدی:
6104337322358365
امیرمحمد ال بویه


محل اهدای کتب: مسجد امام علی (علیه السلام) خوابگاه کوی دانشگاه و دفاتر پایگاه‌های بسیج دانشکده‌ها

شایان ذکر است، جهادگران حاضر در اردوی جهادی خواف تابستان 1401، می‌توانند تا روز حرکت کاروان، نسبت به تحویل کمک های مدنظر اقدام نمایند.

جهت کسب اطلاعات بیشتر و همچنین قبل از تحویل با آیدی های زیر در ارتباط باشید:
خواهران:
@MnReyhaneam
برادران:
@MuhammaD_hli
25 views12:15
باز کردن / نظر دهید
2022-07-30 14:59:35 #صوتی | #واحد

بیرق و پرچم سلام...
حاج‌سیدمجید #بنی_فاطمه

ویژهٔ #اول_محرم

کانال مداحی اهل‌بیت‌مدیا
@AhleBeytMedia
30 views11:59
باز کردن / نظر دهید
2022-07-30 14:55:39 درگیری بالاگرفت و توسط بُکیربن حُمران ضربه‌ای به لب مسلم وارد شد، مسلم نیز به گردن او ضربه ای زد که نزدیک بود هلاک شود. در این هنگام شخصی از پشت سر ضربتی به مسلم زد و آن حضرت افتاد، محاصره و دستگیر شد.(ابن اعثم، ج۵،ص۴۴) او را به دارالاماره بردند. مسلم شهادت خود را قطعی دید و به عمربن سعد در سه موضوع وصیت کرد.
_ ۷۰۰ درهم بدهکارم آن را بده تا از فروش محصولم در مدینه به تو باز گردد.
_ جسد مرا از ابن زیاد بگیر و دفن کن ...
_ کسی را نزد حسین بفرست و او را ازین سفر بازگردان(ابن سعد، ش۱۰،ص۱۷۶)
ابن زیاد دستور داد تا بر بام قصر، سر مبارک مسلم را جدا کردند و بدن او را به پایین انداختند. و مسلم(ع) در روز ۴ شنبه، نهم ذی‌الحجه در روز عرفه سال ۶۰ هجری به شهادت رسید. (ارشاد،ج۲،ص۶۶)
روز اول #محرم
32 views11:55
باز کردن / نظر دهید
2022-07-30 14:55:39 بعد از مرگ معاویه شیعیان، بخصوص اهالی کوفه به امام حسین(ع) نامه نوشتند. این نامه‌ها با پیک‌های متعددی خدمت امام می‌رسید. در برخی نامه‌ها نوشتند که اگر به کوفه نیایی گنه‌کار هستی! (تذکرة‌الاخواص، ج۲،ص۱۳۶)
امام(ع) از طرفی تحت فشار حکومت مجبور به بیعت با یزید شده و مدینه را به مقصد مکه ترک کرده بود، که در آنجا نیز امنیت نداشت و از طرف دیگر با حجم انبوهی از نامه‌های دعوت روبرو بود و می‌بایست جواب روشنی به آن میداد تا حجت تمام شود. به این دلیل امام(ع)، مسلم را همراه با نامه‌ای روانه‌ی کوفه کرد که چند محور داشت؛
_مسلم، برادر و مؤید امام خوانده شده بود
_مسئولیت او ارزیابی ادعای کوفیان بود
_درخواست حجت حمایت و اطاعت از مسلم
_و اتمام حجت بر کوفیان...
مسلم ۱۵ رمضان از مکه خارج شد، به مدینه آمد و با دو راهنما از بیراهه به سمت کوفه حرکت کرد که هر دو در مسیر بر اثر تشنگی جان دادند (طبری،ج۵،ص۳۵۴)
مسلم راه را ادامه داد و در قبیله‌ی خُبَیت به امام نامه نوشت که: همراهان من جان باختند و مسیر را گم کردیم، به این سفر فال بد زده ام و اگر صلاح میدانید، مرا معاف دارید و دیگری را بفرستید. نامه را قیس بن مُسْهِر صَیداوی به امام رسانید. امام عذر مسلم را نپذیرفتند و امر به ادامه مأموریت دادند.(الارشاد، ج۲،ص۴۰)
مسلم ۵ شوال وارد کوفه شد و به خانه مختار رفت و مورد توجه شیعیان قرار گرفت.(الاخبارالطوال، ص۳۴۱)
در منابع تاریخی از نحوه بیعت با مسلم مطلبی بیان نشده اما تعداد بیعت کننده‌گان را از ۱۲ هزار(طبری)، ۱۸ هزار(دینوَری)، ۲۵ هزار (ابن‌شهرآشوب)و حتی ۴۰ هزار نفر (ابن نَما، مُثیرالاحزان، ص۲۶) نوشته‌اند. مسلم ۲۷ روز قبل از شهادتش نامه‌ای به امام(ع) نوشت و ایشان را از بیعت کوفیان آگاه کرد. مردم کوفه هم با نامه‌ی مسلم نوشتند که در کوفه ۱۰۰ هزار شمشیرزن داری، تأخیر مکن (خوارزمی،ج۱،ص۲۰۳)
جاسوسان یزید (عبدالله بن مسلم حَضرَمی، عُمارة بن عُقبة) به همراه ابن سعد و ابن اشعَث برای او نوشتند که مسلم به کوفه آمده و نُعمان بن بشیر با او ملاطفت میکند شخص دیگری را به کوفه بفرست. یزید عُبیدالله بن زیاد را که والی بصره بود با حفظ مسئولیت و با فرمان قتل مسلم(ع) به کوفه فرستاد. (ارشاد، ج۲،ص۴۲)
با ورود ابن مَرجانه به کوفه و ایجاد جَو خفقان، مسلم شبانه از خانه مختار خارج شد و به خانه‌ی هانی بن عُروة نقل مکان کرد.
شیعیان بصورت مخفی به ملاقات او میرفتند. (ارشاد،ج۲،ص۴۵) طرح ترور ابن زیاد در خانه‌ی هانی نیز به سرانجام نرسید. و علت آن دو چیز بود.
اول: مسلم به یاد روایتی از پیامبر(ص) افتاد که فرمود: مومن کسی را غافلگیرانه نمیکشد.
دوم: همسر هانی مسلم را قسم داد که در خانه‌اش مرتکب قتل نشود.(مُثیرالاحزان، ص۳۱) و مسلم(ع) با جوانمردی از این کار گذشت.
ابن زیاد برای یافتن مسلم جاسوس گذاشت و مَعقِل شامی توانست با اغوای مُسلم بن عَوسجه مخفیگاه مسلم را در خانه‌ی هانی پیدا کند. هانی دستگیر شد و مسلم ۴ هزار نفر را برای دفاع از هانی جمع کرد و ندای (یا منصور أمِت_ ای یاری‌شده از طرف خدا، بمیران) سرداد. (طبری،ج۵،ص۳۶۸) او با ۴ هزار نفر قیام خود را درحالی آغاز کرد که ابن زیاد با ۳۰ نفر نگهبان و ۲۰ نفر از اشراف در قصر کوفه بود!(بلاذُری،ج۲،ص۳۳۸) ابن زیاد یک شب در قصر ماند و روز بعد بزرگان قبایل را با سکه و مردم را از سپاه شام ترساند. حیله کارگر افتاد و زنان دست شوهران و پسرانشان را گرفته، به خانه بردند.(ارشاد،ج۲،ص۵۳)
هنگام نماز مغرب ۳۰ نفر با مسلم ماندند و وقتی در کوچه‌ها به سمت قبیله‌ی کِنده می‌رفت، تنها ماند و خود را جلوی خانه‌ی زنی بنام طُوعه یافت که کنیز آزاد شده‌ی اشعث بن قیس بود.
بعد از پراکنده شدن مردم، ابن زیاد از قصر خارج شد و برای نماز عشا در مسجد کوفه سخنرانی کرد و گفت هر کس مسلم را تحویل دهد، پول خونِ مسلم را دریافت خواهد کرد. به حُصین بن تمیم که رییس پلیس کوفه بود گفت دروازه‌ها را ببندند و خانه‌ها را تفتیش کنند.

بلال فرزند طوعه به پسر محمدبن اشعث جریان مسلم (ع) را گفت و ابن زیاد ابن اشعث را با ۷۰ نفر به خانه‌ی طوعه فرستاد تا مسلم را دستگیر کنند. مسلم که صدای هیاهو راشنید، اسبش را زین کرد و از طوعه خواست در منزل را باز کند و از خانه خارج شد. چند نفر از مأموران را به هلاکت رساند و آنها از پشت بام بر سرش آتش ریختند.(مسعودی،ج۳،ص۶۸)
ابن اشعَث ناتوان شد، به عبیدالله پیغام داد، گمان کردی ما را به جنگ بقال کوفه فرستادی؟! آیا نمیدانی شیری نیرومند است و از شمشیرش مرگ ناگهانی میبارد؟!(خوارزمی،ج۱،ص۲۰۹) اعزام نیرو فایده نداشت و ابن اشعث پیشنهاد امان به مسلم داد. مسلم نپذیرفت و پیوسته میجنگید تا تشنگی بر او غلبه کرده، طلب آب کرد.(مقتل‌جامع،ج۱،ص۵۴۹)
37 views11:55
باز کردن / نظر دهید