اولویت در دوستی در سالهای اخیر زیاد میشنوم که دوستی و وقت گ | بَیان
اولویت در دوستی
در سالهای اخیر زیاد میشنوم که دوستی و وقت گذاشتن برای یکدیگر رو از منظر «اولویت» تحلیل میکنند. «اگر کسی اولویت دیگری باشه براش وقت میذاره». تحلیل از منظر اولویت، ساده و سرراسته و احتمالاً به همین دلیل مورد استقبال. با این حال بهنظرم دستِ کم ۳ احتمال خطا داره:
۱- اولویت بیشتر از این که شبیه یک جایگاه ویژه در «قلب» دیگری باشه، شبیه یک سلسلهمراتبه؛ اینطور نیست که ما اولویت دیگری هستیم یا نیستیم. در بهترین حالت (که بهنظرم تقریباً بیمعنیه) میشه گفت ما جایی در سلسله مراتب اولویت دیگری قرار داریم. اما چرا بیمعنی؟ چون اولویتهای هر فرد کاملاً سیاله. این هفته امتحان دارم و شرکت در یک دورهمی دوستانه اولویت ]اول[ من نیست، اما دلیل نمیشه هفتهی دیگه هم اولویتهای مشابهی داشته باشم. به همین ترتیب ملاقات فلان دوست صمیمی، شاید امروز اولویت دوم من باشه، اما از معاشرتمون بهقدری لذت ببرم (یا برعکس زده بشم) که معاشرت با این دوست فردا اولویت اول یا دهم من بشه. سلسلهمراتبی با این حد از سیالیت که در لحظه میتونه زیر و رو بشه، بعیده مبنای خوبی برای ارزیابی کیفیت دوستیها باشه.
۲- وقتی حرف از اولویت زده میشه، معلوم نیست چه چیزهایی در ردهبندی قرار میگیرند. بعضی افراد صرفاً به اولویتبندی آدمها اشاره دارند (یعنی صرفاً اشخاص در ردهبندی حضور دارند) بعضیها اولویتها رو شامل همهچیز میدونن (تو کارِت رو به من اولویت دادی). در هر صورت، نکته اینجاست که بعید بهنظر میاد برای تداوم دوستی نیازی به کسب جایگاه اول در این سلسلهمراتب باشه. چنانچه شخص میتونه با چندین نفر دوستیهای صمیمیای داشته باشه و هیچیک هم در جایگاه اول اولویتهای او نباشن.
۳- اولویت افراد بسته به این که چه مقیاس زمانیای (کوتاه مدت یا بلندمدت) مدنظر ماست، تفاوت میکنه: اولویت من در یک مقیاس روزانه اینه که ورزش کنم، با دوستی معاشرت کنم، و کتابم رو بخونم. اما اولویت من در یک مقیاس چند ساله، اینه که در شغلم پیشرفت کنم، رابطهم رو با فلانی عمیقتر کنم و... وقتی از این حرف میزنیم که اولویت دیگری هستیم یا نیستیم، منظور ما در چه مقیاس زمانیایه؟ (توجه داریم که حتی وقتی منظور ما «همین لحظه»ست، همچنان پاسخ شخص با نگاه به یک مقیاس زمانی در آیندهست).
«برای من مهمه که با تو معاشرت کنم، اما نه وقتی دارم خفه میشم یا از گرسنگی میمیرم. وقتی خیلی گرسنهام، اولویت من غذا خوردنه، نه معاشرت کردن. یا دوست دارم با هم بیرون بریم و قدم بزنیم، اما برای این که بتونم خرج زندگیم رو بدم باید کار کنم. پس در بازهی صبح تا ظهر، اولویت من کار کردنه، نه در تخت ماندن پیش تو. آیا کارم رو به تو اولویت دادم؟ اگر منظورت از «تو» کنار هم بودن و وقت گذروندن با همدیگهست، در یک چشمانداز کوتاه چند ساعته آره احتمالاً؛ و در یک چشمانداز بلندتر نه. بهطور کلی حاضرم برای تداوم ارتباطمون از کارم هم استعفا بدم و همینطور روزهایی رو مرخصی بگیرم یا از کارم بزنم. اما همین امروز، فکر میکنم اولویت دادن کارم به کنار هم موندن انتخاب بهتری باشه.»
این سه نکته رو باید در کنار هم معنا کرد؛ و هریک بهتنهایی ناقص یا بیمعنا میتونه باشه. مختصر این که جملاتی مثل «من اولویت تو هستم یا نیستم؟» یا «نگاه کنید ببینید اولویت دیگری هستید یا نه» به عقیدهی من (با توجه به ۳ خطای احتمالی مطرح شده) معنای روشنی نداره، یا برای این که داشته باشه، لازمه اول روی تعاریف پایهای توافقی حاصل بشه.