Get Mystery Box with random crypto!

بازار استان ها

لوگوی کانال تلگرام bazareqazviniha — بازار استان ها ب
لوگوی کانال تلگرام bazareqazviniha — بازار استان ها
آدرس کانال: @bazareqazviniha
دسته بندی ها: حراجی
زبان: فارسی
مشترکین: 609
توضیحات از کانال

دراین کانال آگهی وسایل منزل،وسایل نقلیه،املاک،نیازمندی ها و تبلیغات درج میشود وتابع قوانین جمهوری اسلامی است
مدیر وادمین کانال مسئولیتی درموردصحت وثقم معاملات ندارندهنگام معامله دقت کنید
👨ادمین آقا:
@ali35735👈
🧕ادمین بانو:

Ratings & Reviews

3.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

2

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 7

2022-06-18 12:39:27
#فروشی
#فروشی
۶۳۰ متر مربع زمین
با کاربری مسکونی
146 views09:39
باز کردن / نظر دهید
2022-06-18 12:38:43
#فروش_فوری
یک عدد کرسی
با لحاف کرسی و کوسن
سالم و تمیز
قیمت: توافقی
133 views09:38
باز کردن / نظر دهید
2022-06-17 19:59:55
تبلت فروشی
68 views16:59
باز کردن / نظر دهید
2022-06-17 17:54:20 قسمت ۲۳، جمعه ای از جمعه های دلگیر خوابگاه بود حدودن یک یا دو ماهی میشد که از آمدنم ب خوابگاه میگذشت، مدیر مدرسه بنا آورده بود و دیوارها و کف اتاقها و راهرو را سنگ میکردند، دلم گرفته بود گاه ناهار را بهانه میکردم، نمیخوردم. گاه بهانه های گوناگون میگرفتم، بالاخره رفتم دفتر سرپرستی، سرپرستی یک اتاق ۴ نفره بود، متشکل از دو تخت ۲ طبقه، ۴ کمد قدی، ی میز جلوی در جا گرفته بود. که رویش یک تلفن و یک دستگاه بلندگو گذاشته بودند، یک دختر کوچولوی اهوازی مدتی میشد که میان کوچولوهای خوابگاه برای خودش میدرخشید، مادرش از اهواز آمده بود دیدن دخترک، راستی نگفتم اسم دخترک معصومه بود، معصومه ی باقر ساک، آن روز هرگز از جلوی چشمان نداشته ام دور نمیشود مادر معصومه همه اش ب مدیر خوابگاهمان سفارش میکرد، با لهجه ی شیرین اهوازیش همش میگفت شما را ب خدا مراقب معصومه ام باشید، اگر بونه گرفت یک پلاستیک فریزر بدین دستش ساکت میشه، بچه ام دلخوشیاش خیلی کوچیکه، بعد از کلی سفارش از خوابگاه نرجس رفت که رفت برای همیشه هم رفت، دقیق یادم نیست کی ولی متوجه شدیم مادر معصومه و ناپدریش در راه برگشت ب اهواز تصادف کرده اند، مادرش همان دم تمام کرده بود، خوابگاه نرجس پر شد از بیمادریهای معصومه. مادرش گویی میدانست که دیگر دخترش را نمیبیند، برای همین وصیت کرده و رفت، بعدها فهمیدم که مادرش یکی از دختران پرورشگاهی یا بی سرپرست بوده، معصومه هم ب سرنوشت مادرش دوچار شد، خاطره ای از سری خاطرات سمیه شریفیخواه. ب تاریخ ۲۷ خرداد ۱۴۰۱ زمان ۱۹ و ۲۲ دقیقه.


@delneveshtehhaiefatemeh1364
85 views14:54
باز کردن / نظر دهید
2022-06-17 17:01:40
کمد دیواری
78 views14:01
باز کردن / نظر دهید
2022-06-17 15:09:31
طب سنتی
77 views12:09
باز کردن / نظر دهید
2022-06-17 11:39:12
96 views08:39
باز کردن / نظر دهید
2022-06-17 08:46:50
#فروش_فوری
یک عدد تخت چوبی
یک تخته فرش
107 views05:46
باز کردن / نظر دهید
2022-06-16 21:00:59
دستگاه سبزی خشک کن
123 views18:00
باز کردن / نظر دهید
2022-06-16 19:56:20
#فروشی
۳۰۸ متر مربع زمین
با کاربری مسکونی
ویو عالی
121 views16:56
باز کردن / نظر دهید