Get Mystery Box with random crypto!

جلو اومد و رویی لباس خواب رو از تنم در آورد. سینمو بیرون آورد | بی خوابی‌ و‌‌ عاشقی...!

جلو اومد و رویی لباس خواب رو از تنم در آورد. سینمو بیرون آورد و شروع کرد به خوردن. لباس خواب رو در آورد و روی تخت به پهلو درازم کرد. ازم لب گرفت و پامو بالا داد. آروم آروم واردم کرد و کمر میزد تعجب کردم از حرکتش همیشه خیلی خشن تلمبه میزد

غلتی زد و منو کشید رو خودش. سیلی ای روی باسنم زد خودمو رو سالارش بالا و پایین میکردم. دو طرف کونمو از هم باز کرد و فاصله داد. انگشتشو فرو کرد که اخی گفتم. سوراخام هنوز مثه روز اول تنگ بود و با هر بار فرو رفتن حتی یه انگشت داخلشون احساس درد میکردم

اه و ناله میکردم که انگشتشو بیرون کشید و دوباره فرو کرد. بعد از کمی عقب و جلو کردن، بیرون کشید که یه دفعه یه چیز کلفت رفت تو کونم و جیغ بلندی کشیدم. از عقب سینه هامو گرفت و گفت : جوووون امشب قراره حسابی جر بخوری عروسک سکسی

صدای سیاوش بود.
هر دو از عقب و جلو محکم تلمبه میزدن و من ناله میکردم
-ااااااههههه ااااخخخخ پارم کنین... بین دوتاتون جرررر میخورمممم.... اوووممممم

چرخیدن و باز من به پهلو خوابیدم. ارباب و سیاوش انقد تلمبه زدن تا ارضا شدن

بی‌حال روی تخت بودم که سیاوش از عقب دستی به بهشتم کشید و گفت : خسته شدی طلا

ارباب ازم لب گرفت و گفت : این دختر از سکس خسته نمیشه نگران نباش
منو دوباره چرخوندن. سیاوش کلفتشو کرد تو دهنم و مجبورم کرد واسش ساک بزنم. کمی که گذشت و سالارش شق شد بیرون کشید و فرو کرد تو بهشتم. اه می‌کشیدم و اون سینه هامو می‌مالید.

نوبت ارباب شد. سالارشو فرستاد تو دهنم و از بالا و پایین، یکی تو بهشتم و یکی تو دهنم تلمبه میزد.
سیاوش بدون اینکه ارضا بشه ازم بیرون کشید. بعدم ارباب
ارباب دستمو کشید و مجبورم کرد بلند بشم. منو به دیوار چسبوند. دستامو بردم عقب و سوراخ کونمو واسش باز کردم
تا دسته کرد داخلم که جیغی کشیدم. چرخید و منم چرخوند. سیاوش جلو اومد و سالار سیخ شدشو فرو کرد تو کلوچم. دوباره شروع کردن به تلمبه زدن و من جیغ می‌کشیدم و آه و ناله میکرد.
سیاوش خم شد و ازم لب گرفت. تو گلو آه می‌کشیدم و بینشون داشتم جرررر می‌خوردم. سه بار ارضا شده بودم و دیگه جونی نداشتم.
همچنان ادامه میدادن که اول سیاوش ارضا شد و آبشو خالی کرد تو بهشت خیسم. بعد از کمی، اربابم تو کونم ارضا شد و بیرون کشید. قبل از اینکه سقوط کنم سیاوش بغلم کرد و روی تخت گذاشت.
دو طرفم خوابیدن و هر کدوم یکی از سینه هامو میخوردن. ارباب دستشو برد پایین و با بهشتم ور میرفتو بی حال و ریز ناله میکردم

همین که داشت خوابم میبرد صداش توی گوشم زنگ زد : سه تا از نگهبانا رو خبر کن. برده کوچولوی من امشب تا صبح باید به پنج نفر سرویس بده‌.....


https://t.me/+08r0bxD3wgA3M2Y0

#گروپ پنج نفری دختره رو جر میدن و زیر تنه بزرگشون غش می‌کنه

دختری که به فاحشه خونه فروخته میشه و مجبور میشه فانتزی های عجیب ارباب رو اجرا کنه
ارباب دلش میخواد برده اش هرشب زیر چند نفر پاره بشه. میخواد صبحا به جای آلارم، با ساک زدن طلا بیدار بشه
https://t.me/+08r0bxD3wgA3M2Y0
فول سسکی پر از صحنه و رابطه های خشن

کانال vip رمان رو باز گذاشته به مدت یکساعت میتونی عضو بشی مجانی