پروست دوستی را جایی بین خستگی و ملال قرار میدهد، و با این نظر | Samuel Beckett
پروست دوستی را جایی بین خستگی و ملال قرار میدهد، و با این نظر نیچه موافق نیست که دوستی باید بر پایهی سازگاری فکری باشد، چون پروست دوستی را فاقد کمترین ارزش فکری میپندارد. "با کسانی همعقیدهایم که عقایدشان ( عقاید غیر افلاطونیشان ) برخوردار از همان میزان آشفتگی است که عقاید خودمان." به نظر راوی دوستی ورزیدن همعرض قربانی کردن تنها سرشت راستین و بیانناکردنی آدمیست، و همچنین همعرض مقتضیات حالتِ ذهنی، وحشتزده که به قوت قلب بسیار نیاز دارد تا از خودباختگی به خود آید. دوستی حاکی از حرکت خطای ذهن است. روندی از درون به برون که از امر غیرمادی که هنرمند آن را از دل زندگی خود بیرون میکشد و ارائه میدهد آعاز میشود و بهواسطهی فرایند همانندسازی روحانی به پوستهی بیارزش و نامفهومی منتهی میشود که متضمن تماس مستقیم با امر مادی و عینی است، یا متضمن آنچه ما مادی و عینی مینامیم. راوی از بَلبک و ونیز دیدن میکند، ژیلبرت و دوشس دوگرمانت و آلبرتین را ملاقات میکند نه به این علت که شیفتهی ذات این مکانها و جوهر این اشخاص شده، بلکه بهاین سبب که بدلهای دلبخواهی و آرمانیاند که راوی در ذهن خود از این مکانها و اشخاص چنان ساخته و پرداخته است که او را جذب میکنند.