از گلستانِ نگاهش همه گل می چینند! لاله های دلِ بیچاره ی من خون | بـداهه سـرایی گـروه ادیـبـــانه
از گلستانِ نگاهش همه گل می چینند!
لاله های دلِ بیچاره ی من خونین اَند
دامنش غرق ِتمنای گلِ ریحان است
خود،بهاراست و نفسهاش چه عطرآگین اند
ظاهرا سرخوش وشادندو پر ازشور ونشاط
لیک چون من،همه افسرده دل وغمگینند
دستها سوی خدا ذکر و دعا هم برلب
سرِ سجاده ی مهر اند و پر از یاسین اند
نورهایی که دراین قافلهء شب جاریست
جلوه ی ماه و درخشندگی پروین اند
هرکسی پیروِ فرمانِ دلِ خویشتن است
قلبها هم به گمانم همه از یک دین اند!
لب فرو بسته و خاموش و به ظاهر ساکت
لیک آماجِ ستم را همگی می بینند!
#خاطره
گروه ادیبانه
اول شهریور ۱۴۰۱