چند روز پیش، در فروشگاهی، نوبت به پرداخت که شد ظاهر متفاوت فرو | دلمشغولیهای فلسفی-اخلاقی
چند روز پیش، در فروشگاهی، نوبت به پرداخت که شد ظاهر متفاوت فروشنده نظرم را جلب کرد. از او پرسیدم ایرانی هستی، پاسخ داد کرد کردستان عراق است اما بیشتر اقوام و آشنایانش در کرمانشاه زندگی میکردند. پرسیدم حالا چطور؟ انگار که بغضی گلویش را داشت، گفت در زلزله سرپل ذهاب نزدیک به ۳۵ عضو از اعضای خانوادهاش، شامل پدر، مادر، برادر، عمو، عمه و ... را از دست داده است. میگفت آن شب برادرم مهمانی دعوت بوده و در همانجا خانه بر سرشان ویران شده،در حالیکه خانه خودش بدون کوچکترین آسیبی سالم مانده بود! ناخودآگاه یاد ماجرای ایرج بسطامی خواننده افتادم که برای چند روز مسافر زادگاهش بم میشود، و در همان چند روز اقامتش در آنجا زیر آوار زلزله جان میسپارد. هستی و زندگی از آنچیزی که فکرش را میکنیم شکنندهتر و مشروطتر است، آنقدر که شاید بتوان هستی را به قدم زدن بر لبه نازک شمشیری تشبیه کرد که هرگونه عدمتوازنی در آن میتواند به سمتی منحرف شده و به پرتگاه نیستی منجر شود. یکی از بهترین تعبیرها درباب این شکنندگی و مرگاندیشی را چه بسا بتوان در اشعار باباطاهر دید، که گیراییاش با نوای آسمانی تنبور سیدخلیل هزار چندان میشود