نمونهای از روشنیِ ذهنِ کمنظیرِ دکتر کاووس حسنلی در فضای | برکهی کهن
نمونهای از روشنیِ ذهنِ کمنظیرِ دکتر کاووس حسنلی در فضای آکادمیک
بیدل گاهی برخی از واژهها را در معانیِ ویژهای به کار میبرَد که یا معناهای برساختهی خودِ اوست یا امروزه دیگر در معانیِ گذشتهی خود کاربرد ندارند.
اگر باور کنیم که «الشعراء امراء الکلام» (شاعران فرمانروایانِ سخناند)، پس آنها میتوانند آنگونه که میخواهند بر معانی کلام و ساختارِ آن فرمانروایی کنند. بیدل از امیرانِ مسلمِ کلام و از فرمانروایانِ مسلطِ سخن است. او واژهها را آنگونه که میخواهد لباسِ معنا میپوشانَد و آنگونه که میپسندد پیوندشان میدهد. اینکه کسی بتواند نقش و کارکردِ بسیاری از پدیدهها را که ذهنِ مردم به آن خو گرفته و عادت کرده، به هم بریزد، فرو بپاشد و نقشهای تازه برای آنها بیافریند، یعنی دارای تواناییهای ویژه است. حال اگر آفریدههای خیالِ او را سخنسنجان بپسندند و برانگیخته شوند، یعنی او تواناییهای ویژهتری دارد. پیداست که ذهنهای خو گرفته به زبانها و بیانهای گذشته، ممکن است نتوانند با این زبان و بیانِ تازه پیوند بگیرند و از آن لذت ببرند.
«بیدل و افسونِ حیرت / دکتر کاووس حسنلی / صفحهی ۲۲»
حقیقتاً این نوع نگاه، در فضای آکادمیک به شدت کمیاب است.
در فضای آکادمیک معمولاً مدرسان و دانشجویان با نگرشی بسیار متعصبانه به دستور زبان و سبکهای گذشته نگاه میکنند و زبان را چون قانونی تغییرناپذیر میدانند و هرگونه نوآوری در زبان را گناهی نابخشودنی قلمداد میکنند.
به شخصه به علت همین نگرشها، ترم هفتم از دانشگاه انصراف دادم و هنوز راجع به این موضوع با خیلیها در فضای ادبیات درگیری و بحث دارم.
افراد بسیاری دیدهام که بیدل را محکوم به آشفتهگویی میکنند چون دستورزبانی که آنها خواندهاند را رعایت نمیکند.
تعدادی انگشتشمار از اساتید هستند که درک این موضوع را دارند که بزرگ همه، استادِ بیبدیل، رضا باطنی بود که در نهایت تأسف ایشان را از دست دادیم.
ایشان نگاهی بسیار بیتعصب به زبان داشتند و همواره بیان میکردند که زبان یک امر قراردادی بین زبانوران است و زبانشناس باید پیرو جامعه باشد نه جامعه پیرو زبانشناس.
اما متاسفانه جامعهی امروز ما چنان مرعوب فضای آکادمیک است که فکر میکند هرچه را در دانشگاه میخواند باید اصل بشمارد.
چندی پیش در گروهی یک خانمِ مدرس دانشگاه میگفت بیدل دستور زبانش ایراد دارد!!! من که از خشم، تبلت به دندان میگزیدم، هرچه میگفتم زبان یک امر نسبی است این خانم که مغرور از مدرکش بود قبول نمیکرد و در نهایت دیوان بیدل را باز کردم و گفتم خودت پاسخی به این ابله بده که این بیت آمد:
نامِ تو بیتصنع درسِ کمالِ من بس یارب مخواه از این بیش مصروفِ نحو و صرفم!
که البته آن خانم باز هم لایق درکِ این بیت نبود.
خلاصه بسیار خوشحال کننده است که اساتیدی چون دکتر حسنلی این درک بیتعصب را از زبان دارند و این نگاهِ باز را از دلِ فضای آکادمیک ارائه میکنند.
فضای آکادمیکی که سبک خراسانی را متر و معیار همه چیز میداند و به قولی تا چند «ایدر» و «ایدون» نشنوند حالشان خوب نمیشود.
این مسئله شاید در ظاهر بیاهمیت جلوه کند. اما در اصل مهمترین مسئلهی این روزهای ادبیات ماست. ادبیاتی که هنوز شاعرانِ مقلدِ حافظ و سعدی و انوری را سایه!ای بر سرِ ادبیات میدانند، حال آنکه این سایه!ها فقط از تابیدنِ نورِ حقیقت جلوگیری میکنند!!!