هجرانی جهان را بنگر سراسر که به رختِ رخوتِ خوابِ خرابِ خود | ❄️ بهشت
هجرانی
جهان را بنگر سراسر که به رختِ رخوتِ خوابِ خرابِ خود از خویش بیگانه است.
و ما را بنگر بیدار که هُشیوارانِ غمِ خویشیم. خشمآگین و پرخاشگر از اندوهِ تلخِ خویش پاسداری میکنیم، نگهبانِ عبوسِ رنجِ خویشیم تا از قابِ سیاهِ وظیفهیی که بر گِردِ آن کشیدهایم خطا نکند.
و جهان را بنگر جهان را در رخوتِ معصومانهی خواباش که از خویش چه بیگانه است!
ماه میگذرد در انتهای مدارِ سردش. ما ماندهایم و روز نمیآید.
احمد شاملو | از دفتر ترانههای کوچک غربت ۲۳ آذر ۱۳۵۷ لندن | شب ایرانشهر