Get Mystery Box with random crypto!

به احترام آنها که شرکت نکردند، شرکت می‌کنم! (ادامه) استدلا | بیژن عبدالکریمی

به احترام آنها که شرکت نکردند، شرکت می‌کنم!

(ادامه)

استدلال پنجم: دورنمای عدم مشارکت، تغییر رفتار حکومت است.

این تنها دورنمایی است که می‌توان برای عدم مشارکت در نظر گرفت. اما پرسش اینجاست که تا کجا و تا چه زمانی استراتژی عدم مشارکت باید برای تحقق این هدف دنبال شود؟ چند انتخابات با مشارکت پایین، این هدف را محقق خواهد کرد؟ چه معیاری برای تغییر رفتار حکومت وجود دارد؟ به عنوان مثال، آیا حکومت باید مستقیم اعلام کند که «می‌خواهم با آمریکا مذاکره کنم!» تا بتوان نام آن را تغییر رفتار گذاشت؟ آنگاه با افراطی های اطراف خود چه کند؟ آیا نمی‌توان همین ترکیب تأیید صلاحیت شده در این دور انتخابات را مبنای چنین تغییر رفتاری دانست؟ تغییر رفتاری که در پاسخ به عدم مشارکت سه دوره‌ی قبلی ریاست جمهوری و مجلس، رخ داده است.

استدلال ششم: اگر حکومت به دنبال رأی آوردن پزشکیان باشد، خودش او را سر کار می‌آورد و نیازی به رأی ما نیست.

با احتمال بسیار بالا می‌توان گفت با ترکیبی که صلاحیت آنها تأیید شده، حکومت به دنبال رأی آوردن پزشکیان بوده است و این حاصل خطای استراتژیک برای افزایش مشارکت نیست. اما حکومت هزینه‌ی تحقق این هدف را با اعلام شکست یکدست‌سازی (به واسطه‌ی تأیید پزشکیان و استقبال از ریاست جمهوری او) پرداخته است. باید در قبال هزینه‌ای که داده است، دستاوردی هم داشته باشد تا تحقق این هدف برایش ارزنده شود. این دستاورد، برای حکومت، همان مشارکت بالاست. ما مردم نیز باید در قبال دستاوردی که خواهیم داشت (پیروزی پزشکیان به عنوان رئیس جمهور مخالف رویکردهای تأثیرگذار و کلان جاری)، باید هزینه‌ای بدهیم و این هزینه نیز برای ما همان مشارکت بالایی است که علیرغم میل ما، در جهت مشروعیت دادن به نظام رقم می‌خورد. پس، حکومت بدون آنکه مردم، هزینه‌ی مشارکت بالا را بدهند دستاورد پیروزی پزشکیان را به مردم نخواهد داد.

استدلال هفتم: حکومت به دنبال فریب جامعه برای مشارکت بالاست

دلیل مستندی برای رد یا تأیید این فرضیه وجود ندارد. اما نیازی هم به تأیید یا رد آن نیست. چراکه فریب هم بخشی از بازی سیاست است. به جای پرداختن به اینکه آیا حکومت به دنبال فریب جامعه است یا خیر، باید به این پرداخت که اگر فرض فریب را بپذیریم، آنگاه چه هزینه‌ها و پیامدهایی برای ما خواهد داشت؟ پس، فرض را بر آن می‌گذاریم که با ترکیب فعلیِ نامزدها ما فریب حکومت را می‌خوریم و در انتخابات شرکت می‌کنیم. نکته‌ی اول آن است اگر فریب خورده باشیم، می‌توانیم در انتخابات بعد جبران کنیم. همانطور که بعد از مشارکت حدود 75 درصدی سال 96 بلافاصله در انتخابات بعدی جبران کرده و آمار را به پایین‌ترین میزان رساندیم. نکته دوم این است که حالت فریب‌خورده‌ی ما چه فرقی با عدم مشارکت دارد؟ اگر ما پزشکیان را سر کار آوردیم و دیدیم که فریب خورده‌ایم، تازه برمی‌گردیم به حالتی که مشارکت نکرده بودیم (یعنی ریاست جمهوری قالیباف یا جلیلی حاصل از عدم مشارکت). نکته‌ی سوم این است که همانطور که پیش از این گفته شد، به هر حال مشارکت، بالای پنجاه درصد خواهد بود و اگر فریبی در کار باشد با عدم مشارکت نمی‌توان آن را خنثی کرد.

در مجموع، استدلال‌های بالا ممکن است همه‌ی موارد نباشد و استدلال‌های محکم دیگری نیز برای عدم مشارکت وجود داشته باشند که عدم شناخت نویسنده می‌تواند منجر به سوگیری تحلیل شده باشد. سخن پایانی اینکه، حق هر یک نفر از مردم برای رأی دادن یا ندادن، محفوظ است و سرزنش انسان‌ها برای هرکدام از این تصمیم‌ها قطعا دور از اخلاق است. ضمن اینکه، این دور از انصاف است که به مشارکت‌کنندگان این دوره نیز برچسب فریب‌خورده یا خائن بزنیم، چراکه آنها در سه دوره‌ی قبلی با تشخیص و تحلیل خود مشارکت نکردند. این دوره نیز بر اساس تشخیص خود عمل می‌کنند. پس، آنها افرادی نیستند که تحت تأثیر فریب حکومت، استراتژی ثابت مشارکت را ساده‌لوحانه دنبال کنند، بلکه افراد عاقلی هستند که مبنای خود را تحلیل بر اساس شرایط قرار داده‌اند؛ همانگونه که بنا به شرایط آینده نیز ممکن است دوباره عدم مشارکت را تصمیم صحیح بدانند. بنابراین، هم مشارکت و هم عدم مشارکت می‌توانند تصمیم‌هایی بر مبنای خرد مردم باشند و مهمتر از آن، حق مردم هستند.