-به هـرچـیزی که میپـرسـتی قسـم... دسـت جونگـکوک به من نخورده جیمین گـوش کن بهـم! لـطفا... 𓍢
مرد بیاعـتنا تیشرت خودش را با یک حـرکت از تنش خارج کرد و لـباس حـریر دختر را در تنش پـاره کرد. 𓂃
-
جونگکووک!
و اسمـی که نباید، بالـاخره از دهانش با صدای بلـندی خارج شد...
با سیلـی که طرف راستـش فـرود اومـد نفـسش برید! 𓍼
-دلـت برای عشقـت تـنگ شده؟ ولـی من جـیمـینم!!
بار دیگه
بلـندتر داد کشید و صدای مـردانش بین دیوارهای اتـاق خفـه شد.
-چیشـده؟ با من
حـال نمیکنی؟ اون عوضـی بهتر از من بهت حال میداد؟
دست برد و بند سوتین مشـکی رنگ دختر را با خشـونت باز کرد. 𓍢
با نـمـایان شدن سینـه های برجسته و سفـیدش به او حمـلهور شد و جای جایش را با مـارک های ارغـوانـی رنـگ تزئـین کرد.
صـدای جیغ
دخترک هر لـحظه بلـند تر میشد زمانی که مرد گـاز میگـرفت و چنگ میزد اشکانش با سرعـت بیشتری راه خود را به گـونه هایش باز میکردند. 𓏲࣪
𝐉𝐢𝐫𝐨𝐬𝐞
⿻ 𝐔𝐧𝐥𝐮𝐜𝐤𝐲 𝐩𝐢𝐭
╰https://t.me/+ynMMD4gYye5kYjk0
╰https://t.me/+ynMMD4gYye5kYjk0