2021-12-01 22:03:11
با خــشم درحالی که به زور سرپا بودم و حــالت تهوع داشتم دنبالش رفتــم ꜥꜤ
وقتی دیــدم داره با خــونـسردی تمام به سمت ماشینش میره انگار آتشفشان خـشـمی که از صبح میخواست فوران کنه بلاخره فوران کرد. ݃ ഒ
فریادی کشیدم و گفتم:
╴݃ جانگکوک سـونـبه نیم؟ ५
سرش رو به سمتم چرخوند و لـبخـند زورکی زد، جلوی خبرنگارها گفت:
݃╴ بله لیسا شی؟ ៚
من بدون اینکه دست خودم باشه کفش پـاشـنه بلند مشکیم رو دراوردم و با تموم حـرص و عـصبـانیتـی که درونم طغیان میکرد به سمتش پـرتاب کردم. ༢
با لبخند دندوننمایی منتظر برخورد کـفشـم با سرش شدم و وقتی بخاطر ضـربـه من زمین خورد. や
صدای هینی که جمعیت از روی ترس و تـعجـب کشید توی صدای خندهی بلندی که کردم گم شد و با لحن حرص دراری گفتم:
╴ روانی عوضی، کار خوبی نکردی که گـوشـی من رو شکوندی. ◌
با عصبانیت بلند شد و درحالی که مـنیـجرش و بادیگاردش گرفته بودنش فریاد کشید:
- میکشمت دخترهی فضول وحشی. ゙
نیشخندی زدم و درحالی که انگشت وسط دوست داشتنیم رو نشونش میدادم گفتم:
- فاک یو سِکیا な!
ᴄᴏᴜᴘʟᴇ : ʟɪsᴀ ﹠ ᴊᴜɴɢᴋᴏᴏᴋʿthe... ⩩𝐇𝐚𝐭𝐞𝐫
—
https://t.me/+oP_QTXlQ0DFhMWM0 ゙
—
13.4K views19:03