Get Mystery Box with random crypto!

#رمان_رئیس_بزرگ #نوشته_حانیه_یعقوبی #887 ضربان تند و محکم | قفسه کتاب

#رمان_رئیس_بزرگ

#نوشته_حانیه_یعقوبی

#887

ضربان تند و محکم قلب او را زیر دستش به خوبی حس میکرد....

داشت لبخند روی لبش می آمد که لبخندش را پس زد و با غیظ پرسید :

-پس اون زن فوق العاده چی ؟!

نفس عمیقی کشید چشمانش را بست و با مکث گفتم :

-اگه زن ساکت و آروم میخواستم که دلم برای تو نمی رفت زلزله !....تو تاج سرمی....تاج سر و فقط یه دونه اس و با دنیا عوضش نمیکنم !

دلش برای عاشقانه هایی که از او می شنید ضعف کرد...

با شرم سرش را زیر انداخت....خودش را وقتی که در مقابل دیاکو خجالت می کشید نمی شناخت....

گونه هایش گل انداخت و سر به زیر لبخند زد....از همان لبخند های خاص به همراه دو سیاهچاله !

وقتی این دختر لجباز با شرم سر به زیر میشد دلش جور دیگری می لرزید....

مخصوصا وقتی نگاهش به آن دو سیاه چاله مورد علاقه اش می افتاد....

به او نزدیک تر شد و کنار گوشه اش عاشقانه زمزمه کرد :

- شاعر چشمت شوم یا شاعر خندیدنت.....در دو چال گونه ات دنیای من جای می شود....عاشق دنیای خویشم لحظه خندیدنت.....شاعر چشمت بمانم....شاهد خندیدنت

قلبش لبریز از حس شیرین این بیت شد که با گازی که دیاکو از چال گونه اش گرفت جیغ کشید :

- دیـــــــــــــاکــــــو

----------------------

دوستان عزیز امشب این چهار پارت رو داریم!

ان شاءالله بزودی جبران میشه

----------------------------

رمان رئیس بزرگ و چنل رو به دوستانتون معرفی کنید



@Bookscase