یادداشت روز یکشنبه شرق حجاب با تمام وجود میلرزد. روبهروی | یادداشتهایِ دکتر بابک زمانی
یادداشت روز یکشنبه شرق
حجاب
با تمام وجود میلرزد. روبهروی من روی مبل نشسته، اما فقط روی لبۀ مبل و از کمر تا جلو خمیده است. اضطراب از تمام وجودش خوانده میشود. «آقای دکتر دیشب تا صبح نخوابیدم، کلی نذر و نیاز کردم، ببینین چه چیزها توی امآرآی من دیده میشه!؟» خانم میانهسالی است. سرگیجۀ مختصری داشته که احتمالاً بیماری خوشخیمی بهدلیل التهاب سیستم تعادلی گوش بوده است؛ به دلایلی که برای من روشن نشد. شاید برای «اطمینان» از ایشان یک امآرآی گرفته شده است. در امآرآی چند لکۀ سفیدرنگ دیده شده و متخصص رادیولوژی که احتمالاً اطلاعی از شرح حال ایشان نداشته - یعنی به ایشان داده نشده بوده – تشخیصهای متعددی را ردیف کرده، شامل بیماریهای عفونی، عروقی، التهابی و...؛ همان کلماتی که یک شبانهروز ایشان را به سرسام رسانده است. واقعیت این است که لکههای درخشان موجود در مادۀ سفید مغز افراد میانهسال میتواند علتهای بسیار متنوعی داشته باشد و در بسیاری از مردم دیده میشود. در حال حاضر امکانات کافی برای پیشبینی خطرات احتمالی وجود ندارد و تا وقتی بیماری خاصی مطرح نباشد، یعنی از نظر بالینی هیچ تشخیص افتراقی خاصی مطرح نشود، وجود این لکهها هیچچیز را ثابت نمیکند و نیازی هم به پیگیری بیشتر وجود ندارد. هیچ دليلی هم برای تشخيصدادن آنها وجود ندارد. این نمونۀ واضحی است از مواردی که نگاهکردن و دیدن از تشخیصدادن، و تشخیصدادن از درمانکردن بهشدت پیشی گرفته است. در طب مدرن در بسیاری از موارد دیگر هم اگرچه این تناقض وجود دارد، اما تا این حد آشکار نیست. در بسیاری از موارد ما آنقدر که میبینیم، درمان نمیتوانیم، اما همچنان میبینیم و میبینیم و بهندرت چشم درویش میکنیم. راهی برای این درویشی نیندیشیدهایم که هیچ، مسئلهای به نام «دیدن یا ندیدن» نیز هرگز مطرح نشده! با این همه ابزارهای تشخیصی، گویی مقصود نهایی طب از درمان به تشخیص، جابهجا شده است. گویی طبیبان کارآگاهانی هستند که قطع نظر از امکان درمان یا هرگونه یاری، با ذرهبین بهدنبال مقصر میگردند یا محققان فیلسوفی هستند که صرفاً بهدنبال حقیقتاند!! واقعیت این است که پیشرفتهای سرسامآور حیطۀ تشخیص، بهخصوص در تصویربرداری و در ژنتیک، مستلزم اخلاقیات و معنویات مناسبی است که میباید حاصل کاری هوشمندانه، علمی و انسانی و با در نظر گرفتن تمامی مقتضیات ملی و فرهنگی ما باشند. باید به تعریف وسیعتری از علم دست یابیم که در جزئیات فناورانه خلاصه نمیشود، علمی که به جنبههایی عمیقتر از کیفیت حیات میپردازد؛ تعبیری از علم که تصادفاً ریشههایی سنتی در فرهنگ ما نیز دارد. سؤال اينجاست: علمای ما که علمشان جنبۀ فناورانه ندارد، چگونه میتوانند علم خود را با علم فناورانۀ مدرن درآمیزند؟ چگونه میتوانیم به تعریفی مدرن از مفاهيم سنتی از حجاب، از نگاه حلال (نگاهی که به بیمار سود میرساند) و نگاه حرام (نگاهی که بیمار را میآزارد) در طب و در دانش جدید دست یابیم و بهطور مداوم آن را بهروز کنیم ؟ اگر روزی معنای حجاب، پوشاندن چهره بود، اگر به هر دليل اين رفتاری اخلاقی به حساب میآمد، امروز چنين نيست. امروز نمیتوان مفهوم حجاب به معنای نگاه مضر در برابر نگاه مفيد را كهنه به حساب آورد. مهم آن است كه مصداق و قالب آن بهشدت تغيير كند و قالبها و معانی جديد جای قالبهای كهنه را بگيرند.