Get Mystery Box with random crypto!

یادداشت روز پنج‌شنبه، روزنامه هم‌میهن قرنی که سایه زیست تنها | یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

یادداشت روز پنج‌شنبه، روزنامه هم‌میهن

قرنی که سایه زیست

تنها یک قرن نبود؛ تاریخی فشرده در 100سال بود. گویی با مرگ او و خیل همسالانش تاریخی در حال پایان است؛ قرنی که با خوش‌بینی‌ای عمیق آغاز شد، بارها و بارها با موج‌های ناامیدی به وقفه خورد. «ابتهاج» چون «یولیسیز» که از تروا برگشت تمام آن را زیست. به گونه‌های مختلف؛ از فعالیت حزبی تا اعدام یاران و مسئول موسیقی و سازنده سرود انقلاب و شنونده زندانی آن، تا پیری غم‌زده با ریشی انبوه، زبانی تند و بی‌تعارف، پیراهنی که می‌گفت مثل شماها یقه ندارد.
اما «سایه» چون روحی مشتاق، پرآرزو، اندوهگین همچنان می‌نگریست و می‌سرود و در خیال به سوی شمس خود «کیوان» ره می‌سپرد.
«کیوان» که در جوانی تلألویی کوتاه از صداقت و آروز به او نشان داده بود و معصومانه به عنوان تنها غیرنظامی یک جریان نظامی اعدام شده بود -صدفی در دریایی متلاطم و پرخشونت - «ابتهاج» تا آخر خود را متعهد به راهی می‌دانست که کیوان برگزیده بود، اما «سایه» از صداقت و پاکی او بئاتریسی ساخته بود تا کمدی دهشتناک قرنی را که در آن می‌زیست بسراید. راستی آیا دوگانه «سایه –ابتهاج» هم به عنوان تناقضی زیبا و شگفت‌انگیز به‌عنوان حیات مستقل اثر ادبی در جهان ادبیات مثال زده خواهد شد؟ آیا پاسخی سخت به کسانی که هنر را محمل پیام‌های سیاسی می‌دانند نخواهد بود؟ یک طرف عقل‌گرایی خوش‌بین و چاره‌ناپذیر که جز راهی که در جوانی انتخاب کرده هیچ چیز دیگر نمی‌پذیرد و یک سو شاعری بزرگ روح زنده قرن کشور ما که شعرش ذره‌ای مبتلا به تقلید سیاسی نیست.
با هر سرایشی نو می‌شود، شاعری که همه کسانی که مخالفین خونین سیاسی یکدیگر محسوب می‌شوند هم در هر لباس و مقام و جایگاهی به یکسان شعر لطیف، روان و بی‌پیرایه او را می‌خوانند و تحسین می‌کنند و با آن نفس می‌کشند؛ فرهنگی که علی‌رغم بسیاری درشتی ها در هر زمان شاعران را با تمام تندی‌هایی که بر آنها کرده هیچ‌گاه نه سر بریده است، نه به اردوگاه کار سپرده تا بمیرند و نه به واسطه عقیده سیاسی به دادگاه نورنبرگ کشانده است. گویی فرهنگ ما با غنای شاعرانه‌ای که دارد نوعی استقلال اثر هنری را به رسمیت شناخته است؛ بر«شرابِ شعر» حد جاری نمی‌کند. آری اثر هنری ناب، همواره از کالبد هنرمند فراتر رفته حیات مستقل خود را یافته و در حسرت کمالی که تصور می‌کند؛ «کیوان»، «شمس»، «بئاتریس»... هر چه ناب و ناب‌تر می‌شود اما به آن دست نمی‌یابد.
شعر سایه با آن گستره فراخي که زائیده نبوغ بی‌نظیر این حافظ معاصر بود، هیچ‌گاه هیچ وامی به هیچ حزب، حکومت و دسته‌ای، ولو ابتهاج به آن متعلق باشد، نسپرد و این رازی عجیب است که به‌واسطه آن تاریخ بی‌تردید این نام را از این قرن به‌ خاطر خواهد سپرد، کنار آن چند شاعر بزرگ قرون گذشته!

https://t.me/bzyad