Get Mystery Box with random crypto!

نظریه عمومی کالا همه چیز تابع قانون علت و معلول است؛ هیچ‌گون | لیبراسیون/لیبرالیسم

نظریه عمومی کالا

همه چیز تابع قانون علت و معلول است؛ هیچ‌گونه استثنایی در این قانون وجود ندارد و تلاش برای یافتن نمونه‌ای در حوزه تجربه که ناقِض این قانون باشد، تلاشی بیهوده است. همگام با پیشرفت عقلی انسان هرگونه شک و شبهه‌ای در خصوص این اصل از میان می‌رود و در عین حال هر چه دانش بشری وسعت بیشتری پیدا می‌کند، بر اعتبار این قانون نیز افزوده می‌شود. به عبارتی، تایید مداوم و هرچه بیشتر این قانون ارتباط تنگاتنگی با پیشرفتِ [علمی] بشری دارد. درک تغییر حالات انسان، در چارچوبی به جز قانون علیت محال است.

بر این اساس، به منظور اینکه شخصی بتواند از حالت نیاز به حالت ارضای نیاز دست یابد، علل کافی برای چنین تغییری باید فراهم باشد. جهت رفع «حالت ناخوشایند» یا باید نیروهایی در درون اُرگانیسم شخص وارد عمل شوند یا اینکه آن دسته از عوامل بیرونی که به واسطه ماهیت خود قادر به ایجاد حالت ارضای نیاز می‌باشند، این نیروهای درونی ارگانیسم را به جنبش درآورند. ما آن دسته از اموری را که در رابطه عِلّی با رفع نیازمندی‌های انسان قرار دارند تحت عنوان «اشیا مفید» می‌نامیم. در صورتی که ما به دو طرف این رابطه عِلّی آگاه شویم و در عین حال قادر باشیم اشیای مفید را در راستای ارضای نیازهای خود به کار گیریم، در این حالت چنین اشیای مفیدی را «کالا» می‌نامیم.
برای اینکه شیئی بخواهد تبدیل به کالا شود یا به عبارت دیگر «ویژگی کالایی» پیدا کند، شرط لازم و کافی آن است که تمامی چهار شرط اولیه و اصلی زیر برقرار باشد:
1. وجود نیاز در انسان
2. وجود شیئی که به واسطه خصوصیاتش، بتواند در رابطه عِلّی با ارضای این نیاز قرار گیرد،
3. آگاهی فرد از این رابطه عِلّی،
4. اعمال کنترل و به کار گرفتن آن شیء در راستای ارضا نیاز.
حتی هنگامی که یکی از این موارد وجود ندارد، یک شیء نمی‌تواند ویژگی کالایی پیدا کند؛ در مواردی هم که شیئی قبلا ویژگی کالایی پیدا کرده است، به محض اینکه یکی از چهار شرط اصلی را از دست دهد، ویژگی کالایی خود را از دست می‌دهد که: 1. به علت تغییر در نیازهای انسان، آن دسته از نیازهای مشخصی که آن شیء قادر به ارضای آنان بود از میان می‌رود، 2. هرگاه یک شیء به واسطه بروز تغییراتی در خصوصیاتش، فاقد این قابلیت شود که بتواند در رابطه عِلّی با رفع نیازمندی‌های انسان قرار گیرد، 3. اگر آگاهی از رابطه عِلّی میان آن شیء و ارضای نیازهای انسان از میان رود، 4. در صورتی که انسان کنترل خود بر آن شیء را به طور کامل از دست دهد، به نحوی که دیگر قادر به کاربرد و هدایت آن در راستای ارضای نیازش نباشد.
یکی از موارد خاص که ممکن است دیده شود، هنگامی است که یک سری اشیاء به هیچ وجه نمی‌تواند در چارچوبِ رابطه عِلّی با ارضای نیازهای انسان قرار گیرند، اما همچنان به عنوان کالا لحاظ می‌شوند. این وضعیت هنگامی رخ می‌دهد که :
1. ویژگی‌ها و قابلیت‌هایی اشتباها به اشیایی نسبت داده شود که در واقع دارای چنین صفاتی نیستند،
2. هنگامی که نیازهای برای انسان فرض می‌شوند که در واقع وجود خارجی ندارند.
در هر دو حالت فوق ما با اشیایی مواجه هستیم که هیچ نوع رابطه عِلّی – که تعیین کننده ویژگی کالایی اشیا است – در آن‌ها وجود ندارد. چنین ارتباطی صرفا در ذهن افراد وجود دارد. اکثر زیورآلات، تمامی سِحرها و جادوها، اکثر داروهایی که توسط افراد تمدن‌های بَدَوی یا حتی توسط افراد مبتدی امروزی برای بیمار تجویز می‌شود، «عصای جادو»، «معجون عشق» و مانند این‌ها در زمره اشیای مورد قرار می‌گیرند، چراکه هیچ یک از این اشیا قادر به رفع نیازهای مورد نظر نمی‌باشند. دارو برای بیماری‌هایی که در واقع وجود ندارد، ابزارآلات، تندیس‌ها، عمارت‌ها و مانند این‌ها که توسط افراد بت‌پرست برای پرستش بت‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرند، ابزارآلات شکنجه و چیزهایی از این دست در زمره اشیای مورد دوم قرار می‌گیرند. از آنجایی که ویژگی کالایی برای چنین اشیائی تصور می‌شود، صرفا ناشی از خصوصیات مفروض آن‌ها یا نیازهای مفروض افراد می‌باشد، که هیچ یک از این دو مورد صحت و وجود خارجی ندارند، بنابراین بهتر آن است که چنین اشیائی را «کالاهای کاذب» بنامیم.
شمار کالاهای واقعی در صورتی رو به افزایش می‌گذارد که انسان به سطوح بالاتری از تمدن و آگاهی دست یافته باشد یا اینکه به درک عمیق‌تری از سرشت و ماهیت اشیاء نائل آید. در این صورت، واضح است که تعداد کالاهای کاذب (غیرواقعی و خیالی) به تدریج رو به کاهش می‌گذارد. تجربه نشان می‌دهد که بیشترین میزان کالاهای موسوم به کالاهای کاذب در میان افرادی یافت می‌شود که بیشترین نیاز را به کالاهای واقعی دارند [یعنی افراد فقیر و نیازمند] و این موضوع خود شاهدی مهم از ارتباط میان دانش صحیح و رفاه بشری می‌باشد.
اصول علم اقتصاد، کارل منگر ترجمه فرهاد نوع‌پرست و حسین فلاحی
@cafe_andishe95