Get Mystery Box with random crypto!

کافه استراتژی

لوگوی کانال تلگرام cafe_strategy — کافه استراتژی ک
لوگوی کانال تلگرام cafe_strategy — کافه استراتژی
آدرس کانال: @cafe_strategy
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 1.53K
توضیحات از کانال

دریچه‌ای نو به مدیریت، استراتژی و سیاست‌گذاری
ارتباط با مدیر:
@Ali_Babaee_Sharif

Ratings & Reviews

2.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

2

1 stars

0


آخرین پیام ها

2021-11-15 06:10:40 مصاحبه اخیر من با هفته نامه "تجارت فردا" با این موضوع که "چه هنگام مهاجرت سرمایه انسانی میتواند از قضا یک عامل بسیار مهم در توسعه اقتصادی محسوب شود ..."
2.1K views03:10
باز کردن / نظر دهید
2021-03-16 21:28:20
وبینار " تئوری پردازی و پژوهش در مدیریت"، پرسش و پاسخ و گفتگوی صمیمی با هنری مینتزبرگ متفکر و تئوری پردازی مشهور مدیریت.

ظرفیت وبینار محدود است و اولویت با کسانی است که زودتر ثبت نام می کنند.

چهارشنبه ۲۵ فروردین ساعت ۱۸

جزئیات بیشتر و ثبت نام:
https://evnd.co/wIPnP


اگر نیاز به مشاوره دارید به ما پیام دهید.

@NMSadmin

نگاهی نو به مدیریت و سیاستگذاری | nms

@nms_ir
1.8K views18:28
باز کردن / نظر دهید
2020-12-30 19:49:25 چهار دهه وسواس بر علم و دانشگاه؛ چهار دهه عقب‌ماندگی اقتصادی
«علی بابایی»

در حوزۀ توسعۀ اقتصادی، یکی از جریان‌های مطالعاتی همواره مهم، جریان «کچ‌آپ (به‌معنای جهش سریع اقتصادی)» بوده است. چندی پیش، موفق شدیم تا کتاب یکی از تئوریسین‌های مهم این جریان مطالعاتی، یعنی پروفسور کئون لی را ترجمه و تحت عنوان «راز جهش اقتصادی» تقدیم به علاقه‌مندان کشورمان کنیم. البته معتقدم برخی از مفاهیم مهمی که کئون لی در این کتاب به‌عنوان عوامل اصلی کچ‌آپ مطرح میکند، به قدری برای جامعۀ سیاستگذار و اقتصاددان کشور ناآشناست که حقیقتا کلمۀ «راز» را برای این کتاب برازنده میسازد.

کئون لی، مهمترین عامل کچ‌آپ اقتصادی را «نوآوری» ذیل رویکرد «حفظ رشد صادرات» می‌داند. البته حتما برخی می‌گویند «این را که میدانستیم!». بله بسیاری از ما این عبارت را شنیده‌ایم؛ اما آن چیزی را که صاحبنظران اقتصادی ما در ایران، بسیار کم در مورد آن شنیده‌اند، ادامۀ ماجراست. لی نشان میدهد که دو برداشت متفاوت از مفهوم نوآوری، دو مسیر کاملا متفاوت را برای دو دسته «کشورهای آسیای شرقی» و «کشورهای آمریکای لاتین» رقم زده است: «در دهۀ 50 میلادی، کشورهای آسیای شرقی، نوآوری را در توانمندی فناورانۀ صنعتی-بنگاهی تعریف نمودند و حال آنکه کشورهای آمریکای لاتین، نوآوری را در بخش علم و تحقیقات دانشگاهی خلاصه کردند».

"... در کشورهای آمریکای لاتین، شاهد یک جامعۀ علمیِ به دور از واقعیت و یک بخش صنعتی ضعیف بوده و هستیم. در آمریکای لاتین، به استثنای حوزه‌های معدودی، شناسایی اولویت‌های تحقیقاتی، به طور سنتی بر عهدۀ جامعۀ دانشگاهی بوده که خود این جامعه نیز اولویت‌های خود را بر اساس علایق جریان بین‌المللی علم تعریف نموده است. در این کشورها، سیستم پاداش برای فعالیت‌های تحقیق‌وتوسعه، به جای آنکه بر دستاوردهای فناورانه تاکید کند، بر دستاوردهای علمی تاکید می‌کند ... اما در مقابل، سیاست‌گذاران کشورهای آسیای شرقی، با تاکید بر توسعۀ صنعتی، «سیاست فناوری» را به «سیاست علم» ترجیح دادند و شرکت‌های صنعتی کشورهای آسیای شرقی، دست به سرمایه‌گذاری قابل توجهی بر روی فعالیت‌های تحقیق‌وتوسعه زده‌اند ... "

"... مطالعات اقتصادسنجی اخیر به‌خوبی نشان داده‌اند که برای کشورهای در حال توسعه، علم، نه تاثیر قابل‌ملاحظه‌ای بر روی توسعۀ فناوری دارد و نه بر روی رشد اقتصادی؛ در مقابل، این ثبت پتنت شرکت‌هاست که منجر به تولید دانش علمی و توسعه اقتصادی می‌شود. یافته‌های این تحقیقات نشان می‌دهند که مدل خطی نوآوری، که دانش علمی را به عنوان ورودی اصلی نوآوری صنعتی معرفی می‌کند، چندان قابل اتکا نیست ..."

و اینگونه است که به یکی از جملات طلایی کتاب می‌رسیم: "... یکی از پیامد‌های مهم این یافته‌ها برای جامعۀ سیاستگذار این است که بدون اجرای سیاست‌هایی که تحقیق‌وتوسعۀ شرکت‌های صنعتی را تشویق و تحریک نماید، سیاست‌هایی که صرفا بر بخش علم تاکید می‌کنند نمی‌توانند منافع اقتصادی ملموسی در پی داشته باشند ..."

کمی در مورد جملۀ فوق بیندیشیم. آیا ما پس از انقلاب، راه آسیای شرقی را پیموده‌ایم یا راه آمریکای لاتین را؟ آیا تاکنون از یکی از سیاستگذاران مهم کشور، حتی یک جمله در مورد اهمیت تحقیق‌وتوسعۀ شرکت‌های صنعتی شنیده‌ایم؟ آیا حتی یک مشوق یا فشار معنادار بر روی شرکت‌های صنعتی (به‌خصوص بزرگ)، برای دستیابی به توانمندی تحقیق‌وتوسعه، و انجام تحقیق‌وتوسعۀ بیشتر وجود داشته است؟ آیا غیر از این بوده است که اساسا شرکتهای بزرگ را صرفا بنگاه‌های تولیدی نامیده‌ایم (از نوع کامودیتی و کالاهای ساده‌ای نظیر پراید) و تمام توجه خود در حوزۀ نوآوری در این چهار دهه را صَرف دانشگاه و شرکتهای زایشی دانشگاهی کوچک کرده‌ایم؟

درواقع همین سیاست «تقویت توانمندی فناورانۀ بنگاهی» بوده است که توانست سامسونگ را از یک شرکت بازرگانی غذایی، تبدیل به شرکتی نماید که پارسال به تنهایی 16.4 میلیارد دلار صرف تحقیق‌وتوسعه کرده است (مقایسه کنید با کل تحقیق‌وتوسعۀ ایران در حدود 1.5 میلیارد دلار). یا تویوتای خودروساز در یک صنعت نسبتا بالغ به جایی برسد که پارسال 10 میلیارد دلار صرف تحقیق‌وتوسعه نماید.

ای کاش میشد مشاورانی که با هدف ساخت یک اتوپیای اقتصادی جدید با اقتباس از دانشمندانی نظیر ابن سینا و ابوریحان، سالهاست که تمام توجه رهبران و سیاستگذاران ما را به سمت بخش علم و دانشگاه معطوف نموده‌اند و در مقابل، جامعه را درگیر حس حقارتِ عقب ماندگی فناوری و نوآوری کرده‌اند، این جملۀ طلایی را دوباره بخوانند: "بدون اجرای سیاست‌هایی که تحقیق‌وتوسعۀ شرکت‌های صنعتی را تشویق و تحریک نماید، سیاست‌هایی که صرفا بر بخش علم تاکید می‌کنند نمی‌توانند منافع اقتصادی ملموسی در پی داشته باشند".

https://bit.ly/35d5xMj
8.1K viewsedited  16:49
باز کردن / نظر دهید
2020-11-19 19:06:51 ‌‌ اقتصاد سادۀ ما، و راهی که جو بایدن نیز در پیش خواهد گرفت
(به بهانۀ هفتۀ جهانی کارآفرینی)

رحیم سرهنگی

سرانجام کابوس 4 سالۀ کشور در حال پایان است و ترامپ باید از کاخ سفید خداحافظی کند. البته مقامات رسمی کشورهایی نظیرکشور خودمان، روسیه و چند کشور دیگر، خود را بی‌تفاوت نشان دادند؛ اما دنبال کردن لحظه به لحظۀ انتخابات آمریکا توسط جامعه، از مقامات (البته غیر از تریبون‌های رسمی) تا مدیران کسب‌وکارها و دانشگاهیان گرفته، تا حتی مردم کوچه و خیابان، از میزان جستجوی ایرانیان در گوگل گرفته تا واکنش بازارهایی نظیر بازار ارز، بیانگر این است که ما چندان نیز به این انتخابات بی تفاوت نبوده‌ایم و از قضا رفتن ترامپ و آمدن بایدن، برایمان بسیار نیز مهم بوده است.

اقتصاد ایران در حال تجربۀ شرایط سختی است؛ ارز چندانی برای واردات در کار نیست؛ تورم، زندگی مردم عادی را تحت الشعاع قرارداده است؛ و جهش بازارهای سرمایه‌ای نظیر خودرو و طلا و مسکن، ضریب جینی و حس نابرابری اجتماعی را به شدت افزایش داده است. حتی شرایط به قدری سخت بوده است که دست به دامان راهکارهایی نظیر سند راهبردی 25 ساله با چین شده‌ایم. اما از این هراسانم که 4 سال دیگر نیز، مجددا چشم به انتخابات آمریکا بدوزیم؛ آن روز نیز منتظریم که بایدن برود و فرد دیگری پا در کاخ سفید بگذارد.

البته چنین چشم اندوختنی، چندان هم غیرطبیعی نیست؛ چراکه این سرنوشت محتوم اقتصادی است که دهه‌هاست صرفا چشم امید به ارزآوری نفت و چند منبع طبیعی بادآورده دوخته است؛ و نتیجۀ این چشم دوختن (به ارزآوری نفتی) طبیعتا آن چشم دوختن (به تغییرات آمریکا) است. برای کشوری نظیر آمریکا، با آن هژمونی‌اش بر شبکه‌های تعاملاتی مالی-اطلاعاتی دنیا، چه کاری کم‌هزینه‌تر از مسدود کردن صادرات چند کالای ساده و قابل ردگیری، آن هم با آن مقدار اندک و با عاملیت چند نمایندۀ شبه دولتی!

بدیهی است که به‌زمین زدن یک اقتصاد ساده، کار بسیار ساده‌ای‌ست. پس شاید راه حل اساسی، پیچیده‌تر کردن و متنوع‌تر کردن اقتصاد است. اما چگونه؟ با ادامۀ همین مسیری که تاکنون رفته‌ایم؟ با همین بازیگرانی که در اقتصاد نفتی این چند دهه شکل گرفته‌‍‌اند؟ پاسخ «هرگز» است.

تجربۀ مکرر کشورهای فاصله گرفته از اقتصادهای ساده، یک درس مهم به ما می آموزد: ورود اقتصاد به بخش‌های پیچیده، یک فرآیند برنامه‌محور دولت‌محور نیست؛ بلکه یک فرآیند اکتشافی توسط بازیگرانی است که حاضرند دست به ریسک و آزمون و تقبل هزینۀ سنگین اولیه زده و برای اولین بار در یک کشور وارد یک حوزه جدید شوند و نشان دهند که یک کشور مثلا در حوزۀ بیوتکنولوژی یا تراشه‌ها یا خدمات نرم‌افزار، دارای مزیت است. برای مثال، در کره، هیوندای اولین شرکتی بود که تصمیم به ورود پرریسک به تولید خودرو تحت برند خود گرفت و اولین بار دست به تحقیق‌وتوسعۀ مشترک با یک موسسه بریتانیایی زد و حتی در این بین ده‌ها پلتفرم اولیه‌اش متلاشی گردید؛ تا اینکه سرانجام به فناوری طراحی خودرو دست یافت. یا به‌عنوان مثالی دیگر، سامسونگ اولین شرکتی بود که تصمیم به ورود به حوزۀ فناوری های بالا گرفت و البته 7 سال نیز ضرر سنگینی متقبل شد تا سرانجام به این فناوری دست یافت. شاید برایتان جالب باشد که حاصل همین اولین تصمیم‌ها و اقدامات توسط سامسونگ، صادرات 67 میلیارد دلار به تنهایی توسط این شرکت در سال گذشته بوده است (مقایسه کنید با صادرات کل نفت ما، چیزی در حدود 55 میلیارد دلار در دو سال پیش).

این بازیگران، همان‌هایی هستند که ما آنها را کارآ‌فرین پیشگام می‌نامیم. درواقع از منظر مکاتب فکری مهم، کارآفرین و کارآفرینی، معادل استارتاپ یا کسب‌وکارهای عادی نیست؛ بلکه به معنای اولین بودن در ورود به فرآیند اکتشاف یک حوزۀ جدید (همراه با ریسک و آزمون) است و اساسا نقطۀ عزیمت اقتصاد به سمت یک اقتصاد پیچیده و متنوع، از همین گامهای آغازین چند کارآفرین پیشگام آغاز میشود. با نگاهی دقیق به ظهور همین چند صنعتِ معدودِ قابل افتخار در کشورمان نیز، نظیر صنعت بیوتکنولوژی یا صنعت توربین، میتوان به خوبی گامهای اولیۀ اکتشافی و ریسک و آزمون چند کارآفرین پیشگام را مشاهده کرد.

ادامۀ مطلب در فایل پیوست ...

کافه استراتژی
@Cafe_Strategy
6.8K viewsedited  16:06
باز کردن / نظر دهید
2020-06-03 12:53:50 ‌‌ دلارهایی که صرف خوراک دام و لگن پاره‌ها میشود
علی بابایی

بدون تردید، ژنرال پارک، مهمترین کسی است که سنگ بنای نوسعۀ کره جنوبی رو بنا نهاد. او یک نظامی بدون تحصیلات آکادمیک بود؛ اما مطمئنم درکش از توسعه، کیلومترها عمیقتر از درک سیاستگذاران عزیز کشورمان است که با لقب دکتر و مهندس و اقتصادخوانده و حقوقدان، منجر به وقوع یک شکاف ترسناک میان درآمد سرانۀ کره و ایران طی 40 سال اخیر شده‌اند (شکل پیوست را مشاهده کنید تا به عمق فاجعه پی ببرید). او میدانست که مسیر توسعه، از نوآوری شرکت‌ها و بنگاه‌ها، و فشار بر روی آنها برای نوآوری از طریق مشروط کردن حمایت‌های دولتی به «ورود به حوزه‌های فناورانه» و «حضور در بازارهای صادراتی» میگذرد؛ او میدانست که دلارها و منابع مالی محدود کره در آن سال‌های سخت اولیه را باید صرف مهمترین کار ممکن کند و از همین رو، آن را صرفا به کسانی میداد که وارد فرآیند دشوار نوآوری میشدند (رجوع کنید به نوشته‌های لینسو کیم و کئون لی، دو تاریخدان مهم توسعۀ کره).

دیروز برگ زرین دیگری از سیاستگذاری کشور رقم خورد و یک میلیارد دیگر به خوردوسازان اختصاص یافت. اما ای کاش، این دکتر و مهندس و اقتصادخوانده و حقوقدانهایی که سکان هدایت کشور را به خصوص طی این 20 سال اخیر در دستان خود داشته‌اند، از آن پارک تحصیل‌نکرده می‌آموختند و این یک میلیارد آخر به خودورسازان را (که هر روز ملت نگون‌بختِ همچنان وفادار به آرمان‌های انقلاب را به سبک جدیدی مورد تحقیر خود قرار می‌دهند) مشروط به یک پیشرفت حداقلی (تکرار میکنم یک پیشرفت حداقلی) میکردند؛ کاش این یک میلیارد را حداقل در ازای تلاش خودروسازان برای توسعۀ یک پلتفرم داخلی (شاید برایتان جالب باشد که خودروسازان وطنی هنوز توانمندی طراحی یک پلتفرم را هم ندارند و قرار بود در قراردادهای برجامی از پژو و رنو دریافت کنند!) یا طراحی یک موتور با مصرف سوخت پایین اختصاص می‌دادند.

40 سال از انقلاب گذشته است؛ با همین فرمانی که پیش میرویم، میترسم 10 سال دیگر به عقب بنگریم و ناگهان متوجه شویم که هر چه داشته‌ایم، از جمله همین یک مشت دلار نفتی (که با هزار منت و التماس از چینی‌ها گرفته‌ایم) را یا صرف خرید کالاهای اساسی نظیر خوراک دام کرده‌ایم؛ و یا صرف چاه پرنشدنی نفرین خوردوسازی (به نظرم نفرین خودروسازی به همان اندازه نفرین نفت با مسماست) برای تولید لگن پاره‌هایی نظیر پراید و سمند کرده‌ایم. آن روز، احتمالا دهان شکاف نمودار زیر به مراتب از تصویر زیر بزرگتر خواهد بود.

کافه استراتژی
@Cafe_Strategy
11.4K viewsedited  09:53
باز کردن / نظر دهید
2020-05-15 15:53:02 رستگاری اقتصادی، تنها در 30 سال
علی بابایی

باورش سخت است؛ اما جهش اقتصادی کره جنوبی، طی 30 سال به‌وقوع پیوسته است. فقط 30 سال و نه صد سال! چند ماه پیش فرصت آن را یافتم تا در کتاب مهمی، چگونگی این جهش اقتصادی را از زبان یکی از تاریخدانان مشهور کره‌ای یعنی «لینسو کیم» مطالعه کنم. پس از مطالعه، مطمئن شدم که تعداد محققین وطنی که از آگاهی عمیقی در مورد نیروهای محرک این جهش اقتصادی برخوردار باشند، به‌واقع بسیار اندک است.

آغاز جهش اقتصادی در کره، با دموکراسی نیست؛ بلکه از قضا با یک رهبر قدرتمند یعنی ژنرال پارک است. پارک از همان ابتدا چند تصمیم کلیدی اتخاذ می‌کند. اول از همه، صادرات را به یک «مسئلۀ مرگ و زندگی» برای کره‌ای‌ها تبدیل می‌کند و همۀ تصمیمات کشور را به صادرات بیشتر گره میزند؛ و به هر کسی که بتواند صادرات کند، دسترسی ترجیحی و اتوماتیک به بخش عمده‌ای از منابع بانکی و حتی ارز خارجی کمیاب می‌دهد. از طرف دیگر، دست به تقویت بنگاه‌های بزرگ، بخصوص بنگاه‌های با مدیریت خانوادگی می‌زند. این بنگاه‌ها در کره به «چائبول» معروفند و همین سامسونگ و ال‌جی و هیوندای که در ایران به خوبی میشناسیم، از معروفترین همین چائبول‌ها هستند. جالب است بدانیم همین پارسال، سامسونگ الکترونیک به تنهایی 220 میلیارد دلار فروش داشته است. درواقع همین بنگاه‌های بزرگ در کره بودند که از طریق منابع مالی اضافی خود و حضور قبلی خود در بازارهای بین‌المللی، توانستند ریسک بزرگ قدم‌های اولیه در ورود به صنایع پیشرفته و های‌تک را متقبل شوند و پس از مدتی تمام کره‌ای‌های مشغول به کار در شرکت‌های بزرگ تکنولوژیکِ آمریکایی و مشغول به فعالیت در قطب‌های تکنولوژی نظیر «سیلیکون ولی» را به کره بازگردانند و به‌کار گیرند.

بموازات، حاکمیت کره به شدت به تقویت تحقیق‌وتوسعه در بنگاه‌ها می‌پردازد و برای بنگاه‌ها، معافیتهای مالیاتی و گرنت‌های بزرگ درنظر میگیرد. درواقع در کره، موتور نوآوری، نه دانشگاه‌ها بلکه اساسا بنگاه‌ها بوده‌اند. در کشورهای شرق آسیا، برخلاف باور عموم در کشور، دانشگاه‌ نقش اصلی در نوآوری کشور را عهده‌دار نبوده است بلکه تحقیق‌وتوسعۀ بنگاه‌ها موتور اصلی نوآوری بوده است. حتی کئون لی، یکی دیگر از تاریخ‌دانان و محققین مشهور جهش اقتصادی چنین جمله مهمی دارد: «یکی از پیامد‌های مهم تجربۀ کشورهای شرق آسیا برای جامعۀ سیاستگذار در کشورهای در حال توسعه این است که بدون اجرای سیاستهایی که تحقیق‌و‌توسعۀ شرکت‌های صنعتی را تشویق و تحریک نماید، صِرفِ سیاستهایی که بر بخش علم تاکید می‌کند نمی‌تواند منافع اقتصادی ملموسی در پی داشته باشد».

اکنون گریزی به کشورمان ایران بزنیم تا درک عمیقتری از فاصلۀ پیش افتاده میان ما و کره حاصل شود. گفتمان سیاستگذاران ما پس از انقلاب، ذره‌ای رنگ و بوی صادرات و حیاتی بودن حضور در بازارهای بین‌المللی نداشته است؛ البته چندان ربطی هم به تحریم ندارد چراکه اساسا قبل از این موج شدید تحریم نیز، اهمیتی برای آن در گفتمان سیاستگذاران نمی‌بینیم و ما حقیقتا شاهد مشوق یا فشار قابل توجهی برای بنگاه‌هایی که وارد بازارهای جدید رقابتی میشوند نبوده‌ایم. گفتمان غالب در کشور پس از انقلاب، یا کارگری-روستایی بوده یا اشتغال و بنابراین، همین چندرغاز منابع محدود دولتی را یا به بنگاه‌های کوچک و مشاغل روستایی داده‌ایم یا صرف واردات کنجاله و خوراک دام کرده‌ایم، و یا در حلقوم رانت‌جویانی دولتی ریخته‌ایم که به بهانۀ ایجاد اشتغال، سالهاست منابع کشور را به سمت خود می‌کشند.

از طرف دیگر، پس از انقلاب، بنگاه صرفا به عنوان مکانی برای تولید درنظر گرفته شده است و نقش اصلی نوآوری به یک بازیگر دیگر یعنی دانشگاه و البته اخیرا شرکتهای کوچک دانش‌بنیان داده شده است. حتی بارها در میان بسیاری از محققین حوزۀ علم و فناوری نیز دیده‌ام که درک درستی از نقش پیشران بنگاه در نوآوری کشور وجود ندارد. تحت همین نگاه، بنگاهایی نظیر ایران خودرو و سایپا، صرفا کارخانه‌ای تولیدی هستند برای تولید ارزانِ وسیلۀ نقلیه برای مردم. با این اوصاف، آیا باید انتظار دیگری از این کارخانه‌های تولیدی به جز تولید لگن پاره‌هایی تحت عنوان پراید و وانت و سمند داشت؟ برای مقایسه کافی است در نظر بگیریم که هیوندای موتور، قصد هزینه‌کرد 40 میلیارد دلار بر روی تحقیق‌وتوسعه طی 5 سال بعد را دارد.

اما شاید مهجورترین بازیگران پس از انقلاب، که می‌توانستند نقشی جدی در توسعۀ صنعتی-تکنولوژیک ایران برعهده داشته باشند، و با احتمال زیادی منجر به جهش اقتصادی کشور گردند، بنگاه‌های بزرگِ چند کسب‌وکاری با مالکیت شخصی-خانوادگی بوده‌اند که البته هنوز تحت تاثیر فضای سوسیالیستی اوایل انقلاب، حاکمیت تمایل چندانی به اعطای نقش جدی به آنها ندارد. در مطالب بعدی در مورد اهمیت حیاتی این بنگاه‌ها خواهیم نوشت.

کافه استراتژی
https://bit.ly/3dO29Jm
6.7K viewsedited  12:53
باز کردن / نظر دهید
2020-04-07 12:07:49 کرونا؛ شکست یک هیمنه؛ و دعوای همیشگیِ «مینتزبرگ یا پورتر؟»
علی بابایی

کرونا، جدای از همۀ ترسها و آسیب‌هایی که به همراه داشته است، منفعتی هم به همراه داشته است و آن، به چالش کشیدن بسیاری از باورهای قدیمی است؛ نظیر باورهای قبلی در مورد مذهب، دولت‌های قدرتمند؛ و باورهای دیگر. اما با چند مقاله‌ای که این چند روز از BBC و Guardian دیدم، معتقدم که کرونا یک باور دیگر را نیز به خوبی به چالش کشیده است و آن «عظمت سیستم سلامت آمریکا» است. البته انتقاد به سیستم سلامت آمریکا، سابقه‌ای طولانی دارد و برای مثال همین پارسال، هنری مینتزبرگ (یکی از چند متفکر بزرگ دنیای مدیریت و سازمان) در کتاب خود (که به فارسی* نیز ترجمه شده است) انتقاداتی جدی به این سیستم وارد کرد. به نظرم برای شما هم جالب خواهد بود که به بهانۀ کرونا، بخش‌هایی از این انتقادات مینتزبرگ را نگاهی بیندازیم؛ البته انتقاداتی که مجددا همان دعوای همیشگی «مینتزبرگ یا پورتر؟» را تداعی می‌کند!

«در ایالات متحده، علاقۀ وافری به موضوع رقابت وجود دارد و بنابراین، در بسیاری حوزه‌ها مانند صنعت خودرو و رایانه، رقابت یک عنصر خوب تلقی میشود. اما آیا رقابت برای حوزۀ سلامت نیز خوب است؟ در پاسخ باید گفت که بله حتماً؛ وجود حداقلی از رقابت، همیشه خوب است: رقابت باعث میشود غرور افراد کمتر شده و تلاش بیشتری برای بهبود از خود نشان دهند. اما رقابت تا چه میزان مناسب است؟ خصوصاً در حوزه‌ای که به شدت به تلاش و تعهد متخصصان وابسته است؟

قاعدتا در ایالات متحده، پاسخ به سوال فوق این است: خیلی زیاد. اما علیرغم این تشویق سرسام‌آور به رقابت، این کشور پرهزینه‌ترین نظام سلامت در سرتاسر دنیا را داراست و عملکرد آن نیز خیلی مطلوب نیست. مطابق رتبه‌بندی بنیاد کامن‌ولث فاند در سال 2014، آمریکا در بین کشورهای صنعتی، رتبۀ آخر را در پیشگیری از مرگ و میر کسب کرده است. پس آیا میتوان مدل آمریکایی در حوزه سلامت را، که اساسا مبتنی بر رقابت بوده است است، به عنوان یک الگو معرفی کرد؟.

مایکل پورتر در سال 2004، مقاله‌ای تحت عنوان «بازتعریف رقابت در حوزه سلامت» منتشر کرد و سپس در سال 2006 آن را تبدیل به یک کتاب کرد. از نظر پورتر، رقابت باعث تسریع نوآوری، و آن نیز منجر به شتاب گرفتن ایجاد تکنولوژی‌های جدید و کشف راه‌های بهتر برای انجام کارها می‌شود. تحت تاثیر رقابت، کیفیت بالا می‌رود، قیمت پایین می‌آید و ... . اما آیا ممکن نیست که رقابت زیاد و افراطی، باعث مسدود شدن جریان نوآوری شود؟ جالب است بدانید که در سالهای اخیر، تحقیقات در برخی از بزرگترین شرکت‌های داروئی، افولی جدی داشته است.

اکنون از شما می‌خواهم که کمی تأمل کرده و لیستی از بزرگترین و تأثیرگذارترین اکتشافات دارویی قرن بیستم را تهیه کنید. اگر در لیست شما پنی‌سیلین، انسولین، یا واکسن پیشگیری از فلج اطفال وجود دارد، باید بدانید که هر سه مورد در آزمایشگاه‌های غیرانتفاعی کشف شده‌اند. از خود بپرسید: زمانی که الکساندر فلمینگ متوجه شد که قارچ‌هایی که به کِشت میکروب او آسیب می‌زنند، می‌توانند برای درمان برخی بیماری‌ها مفید باشند، با چه کسی رقابت می‌کرد؟ از طرف دیگر، کم نبوده‌اند دانشمندانی که خیلی شناخته‌شده نیز نبوده، اما با همکاری با یکدیگر نهایتا توانسته‌اند به اکتشافات مهمی دست یابند (مانند همکاری کریک و واتسون و فرانکلین برای اکتشاف مهم قرن یعنی ساختار DNA).

حتی چند سال پیش، مقالۀ پر سر و صدایی در نیویورک تایمز به چاپ رسید که هزینه‌های بالای خدمات سلامت در آمریکا را به رقابت بیش از حد در این کشور نسبت داده بود: فرآیندهای پیگیری قضائی، تعداد انبوه محصولات بیمه‌ای، سیستم پرداخت پیچیده، هزینه‌های بالای بازاریابی، کاغذبازی‌هایی که پزشکان و بیمارستان‌ها باید انجام دهند (چیزی که در کشورهایی همچون کانادا و بریتانیا وجود ندارد)، و هزینه‌های سرسام‌آور مدیریتی.

رقابت و رقابت کردن، تا یک جا قابل درک است؛ اما متاسفانه در حوزۀ سلامت و در کشورهایی نظیر آمریکا، رقابت از نقطۀ قابل درک عبور کرده است. درواقع نه تنها آمریکا، بلکه کل حوزۀ سلامت این کشور، از یک فردگرایی افراطی در حال رنج است؛ فردگرایی‌ای که خود را پشت نقاب رقابت پنهان کرده است و طبق آن، همه، فقط و فقط در حال فکر کردن به خود هستند. از نظر من، آنچه حوزه سلامت به شدت به آن محتاج است، رقابت بیشتر نیست، بلکه تلاش بیشتر برای هماهنگی، همکاری و یکپارچگی، در دل کامیونیتی‌های انسانی و سازمانی است ...».

* ترجمه فارسی تحت عنوان: «مدیریت نظام سلامت: از توهمات موجود تا بنا کردن پلی میان مراقبت، درمان، کنترل و کامیونیتی»

کافه استراتژی
@Cafe_Strategy

https://bit.ly/2V6XzhJ
8.7K views09:07
باز کردن / نظر دهید
2020-03-13 13:13:22
پیرو مطلب اخیر و نشانه همین سیاسی کاری حتی در جایی نظیر ایالات متحده
2.9K views10:13
باز کردن / نظر دهید
2020-03-12 11:40:24 آیا کرونا در ایران مهار خواهد شد؟
دکتر ابراهیم سوزنچی کاشانی

در سال 1986 اولین مورد جنون گاوی در انگلستان مشاهده گردید. این یک بیماری مختص گاوهاست که ممکن است در اثر خوردن مغز، نخاع یا بخشهای دستگاه گوارشی این حیوان به انسان منتقل گردد. چون هنوز این ابعاد کاملا شناخته شده نبود، دانشمندان تلاش زیادی کردند نشان دهند گوشت گاوها سالم است و مشکلی ندارد. ولی مردم به حرف آنها اعتماد نکردند.

در این مثال، دولت و دانشمندان در یک طرف بودند و مردم در طرف دیگر، و حرف هم را قبول نداشتند. سلسله مطالعات فراوانی انجام شد که به نقش علم در سیاستگذاری پرداخت و اینکه سیاستگذاران تا چه میزان باید به حرف دانشمندان گوش دهند، و تا چه میزان به حرف مردم؟ تضاد میان علم و دموکراسی و اینکه چگونه باید سیاستگذاری در این شرایط صورت گیرد. و مدلهای متنوع و جالبی توسعه پیدا کرد. در نهایت بسیاری نشان دادند که پیش فرضهای ذهنی این گروهها با هم متفاوت است.

امروز کرونا آمده است و ما مشاهده میکنیم که جامعه بیش از دو دسته شده است. شاید درست‌تر باشد که بگوییم الان جامعه 4 دسته شده است و این شرایط را بسیار وخیم می‌کند. این چهاردسته کدامند؟
دانشمندان که همان پزشکان هستند. نظر قطعی و علمی همه آنها بر قطع تمامی، یا حداکثر ارتباطات تا میزان قابل توجهی است
سیاستمداران و حاکمیت که ملاحظاتی علاوه بر بحث مرگ و میر دارند. سیاست همیشه عناصر دیگری را مدنظر قرار داده است که اکنون دقیقا مشخص نیست که سیاست ما چه معیارهایی را لحاظ کرده. اگر فرض کنیم کل ستاد کرونا دست وزارت بهداشت است، پس سیاست تصمیم گرفته که به حرف علم گوش دهد. اما اگر سیاست بخواهد عوامل دیگری نظیر اقتصاد، ارتباطات خارجی و نظایر اینها را هم لحاظ کند، آنگاه سیاست دسته دوم مستقلی خواهد شد.
مردم که دو دسته اند، آنهایی که کرونا را پذیرفته و از خطرات آن آگاهند و در خانه مانده اند. آنهایی که بیخیال به فعالیت و کسب و کار خود ادامه می دهند.
نهاد دین که در این میان خود آن هم دو دسته شده است، دیندارانی که میگویند به حرف علم گوش دهیم و آنانی که این تعطیلی و مسائل را خلاف دین و در راستای انحراف اعتقادی می دانند. دو دسته مردم بالا لزوما به این دو دسته دینداران تطبیق پیدا نمی کنند.

تقریبا شکی نیست که مهار کرونا را باید هدف اصلی کشور قلمداد کرد. برای این کار سه اتفاق باید بیفتد:
حاکمیت و سیاست تکلیف خود را دقیق با علم روشن کند. آیا میخواهد تمام و کمال به حرف وی گوش دهد یا اینکه هرجا دلش خواست وتو خواهد کرد؟ آیا سر بزنگاه خواهد گفت اینقدر مردم را نترسانید و رعب ایجاد نکنید یا اینکه اختیار را تماما واگذار خواهد کرد؟ بنظر میرسد بهتر است هدفهایی را وضع کند و نحوه انجام و رسیدن به هدف را به دانشمندان بسپرد.
حاکمیت و سیاست تکلیف خود را با مردم و دموکراسی روشن کند. آیا میخواهد با مردمی که کماکان بیخیال هستند، با خواهش و مدارا برخورد کند یا قطعی و شدید برخورد کند؟ اگر قرار است به حرف دانشمندان گوش دهد، باید در تضاد میان علم و دموکراسی، علم را برگزیند. این یک تصمیم شفاف است که باید اخذ شود.
حاکمیت و سیاست تکلیف خود را با دین روشن کند. آیا میخواد با جریانات دینی که تجویزهایی خلاف علم دارند چگونه برخورد کند؟ آیا کماکان حرمهای مطهر باز باید باشند؟ یا اینکه آنها را خواهد بست؟ مساجد، مراسم مذهبی و نظایر آنها. نمی توان همزمان هوای آنهارا هم داشت و باید شفاف تصمیم گرفته شود.

در صورتیکه این سه تصمیم شفاف گرفته شود، و از سیاست شتر-گاو-پلنگی دوری کنیم و این تصمیمات را شفاف اعلام کنیم، از این آشفتگی درخواهیم آمد. البته شکی نیست که این تصمیم هزینه های شدید خود را هم خواهد داشت. در جنبه های مختلف. اما برای رسیدن به آن هدف، تصمیمات سخت را باید گرفت. تجربه دنیا هم همین را نشان می دهد.

سخنان رهبری و تصمیم ایشان برای لغو سفر نوروزی به مشهد هم موید این ماجراست. ستاد عالی کرونا همین شنبه بهتر است تشکیل جلسه داده و این تصمیمات را شفاف اعلام کند.
@cafe_strategy

https://bit.ly/2W8eUJg
10.6K views08:40
باز کردن / نظر دهید
2020-02-29 23:34:59 آیا ماریا، باز عاشق ما خواهد شد؟
علی ابراهیمی

از نظر من، معصومیت از دست رفته، عمیق‌ترین مجموعۀ داستانی ساخته شده در مورد تاریخ اسلام است. داود میرباقری، احتمالا به دلیل کمبود بودجه، ناگزیر تمام تمرکز خود را بر روی محتوا می‌گذارد و همین می‌شود که با بودجه‌ای بسیار اندک، یک اثر تحلیلی فاخر از صدر اسلام ارائه میدهد بگونه‌ایکه مختارنامه حتی به پای این سطح تحلیل نیز نمی‌رسد. بیراه نگفته‌اند که محدودیت‌ها، خود عامل نوآوری است.

همان قسمت اول مجموعه، سکانسی تاثیرگذار دارد که گویی ماجرای همین امروز ماست. در شهر، طاعون آمده است. مردم در حال مرگند. شوذب، یکی از یاران علی (ع)، با لباسی پر از گوگرد، همه مردم را به احتیاط و پپیشگیری فرا می‌خواند: تمام خانه‌های آلوده را بی چون و چرا مهر و موم کنید؛ روی لباسهای آلوده گوگرد بریزید و افراد بیمار را نشاندار کنید تا بقیه بیمار نشوند. اما به¬موازات، مسیحیان قرار دارند. آنها بی پروا و دعا کنان به درون جمعیت می‌روند، آب مقدس بر سر بیماران میریزند، طاعون را تاوان گناهان می‌دانند، و به نیروی عیسی مسیح در زنده کردن مردگانشان ایمان دارند. همینجاست که یک دیالوگ طلایی بین شوذب و مسیحیان درمی‌گیرد: «بندگان خدا! اژدهای طاعون شما را می‌بلعد؛ می‌خواهید با پای خود به کام مرگ بروید؟ عقل را خدا به تو داده که به کار اندازی. این بیماری طاعون است و لاعلاج. چاره کار، در خردورزی است. طاعون ناقل است. نزدیک شوی به شما هم سرایت میکند». و در میان تمام این ماجراها، ماریا، یک دختر مسیحی حقیقت طلب، که شاهد همۀ خردورزی‌های شوذب است، سرانجام عاشق او و مسلمان میشود.

تاریخ هیئات و اماکن مذهبی کشور را شاید بتوانیم به سه بخش مهم تقسیم کنیم. بخش اول، قبل از آغاز جوانه‌های انقلاب است. بهترین توصیف از این مقطع از هیئات و اماکن، همانی است که استاد شهید مطهری در چند جلد حماسه حسینی ارائه نموده است: منطق، گریاندن به هر نحو ممکن برای «شفاعت (در معنای رایج)» و «شفا» است. و البته نتیجه؟ فریادهای استاد از حجم تحریف‌ها و انحراف آنها از ماموریت اصلی (یعنی زنده نگاه داشتن حماسۀ حسینی). اما مقطع دوم را باید همزمان با جوانه‌های انقلاب، اوج گیری انقلاب، و دفاع مقدس دانست. در این مقطع، هیئات و اماکن مذهبی، دارای یک منطق جدید میشوند: جهاد، شهادت، و ایثار؛ و تاریخ به خوبی گواه میدهد که حقیقتا این نقش خود را در بالاترین کیفیت ممکن ایفا نمودند. اما مقطع سوم، پس از جنگ است. دیگر جهاد و شهادت و ایثار، چندان موضوعیت ندارد. پس هیئات و اماکن، ناگزیر به دنبال یک منطق جدید می‌گردند؛ اما بدترین گزینۀ ممکن را انتخاب می‌کنند و آن، بازگشت به همان مقطع اول است: جایی برای کسب شفاعت و شفا.

اوضاع خوب است. فلانی خواب دیده است که فلانی شفاعت گرفته است؛ فلانی هم ادعا می‌کند که ناگهان همۀ دردهایش رفع گردیده است. کسی هم حوصلۀ پیگیری اثبات این موضوعات را ندارد. شاید هم بهتر باشد بگوییم که دیگر کسی نظیر مطهری بزرگ و جسور که دلسوزانه به نقد آنها بپردازد وجود ندارد. نهادهای حاکمیتی نظیر صدا و سیما نیز به خوبی همین منطق را تقویت می‌کنند و در همۀ سریالها و برنامه‌ها، وقتی صحبت از هیئت می‌شود، فردی در آی‌سی‌یو بستری است و بستگان نیز در هیئتی یا امامزاده‌ای تا شفای او را بگیرند.

اما ناگهان سر و کلۀ یک مهمان ناخوانده پیدا می‌شود. کرونا. درمانی ندارد و بسیار واگیردار است. نظیر همان طاعون ابتدای متن. اما هیئتها و اماکن چه باید کنند؟ منطق اصلی آنها، بر مبنای شفا استوار شده است. پس آیا پذیرش واگیر بودن کرونا و ضرورت تعطیلی تجمعات در هیئات و اماکن، به معنای یک ضربۀ مهلک به این منطق نیست؟ باید اینگونه به موضوع نگاه کنیم تا مقاومت هیئات و اماکن مذهبی در برابر توصیه‌های وزارت بهداشت و عدم تعطیلی را درک کنیم. من شخصا عمیقا درک میکنم.

اما مشکل بزرگی در کار است: همانند شوذب، ما نیز باید بگوییم که «کرونا ناقل است؛ نزدیک شوید به شما هم سرایت میکند»؛ و دقیقا نیز همینگونه شد و هر روز شاهد بزرگتر شدن اپیدمی آن هستیم. از همه بدتر، ماریاهای داخلی و خارجی (انسان‌های حقیقت طلب) هیچگاه عاشق مذهبیونی که خردورزی را تکذیب کنند نخواهند شد و روی خواهند گرداند.

اکنون، من، تو، والدینمان، فرزندانمان، بستگانمان، و دوستانمان، همه در معرض این بیماری لاعلاجند؛ همۀ ابعاد زندگی را ترس و اضطراب فرا گرفته است؛ و بخش مهمی از همۀ این اتفاقات، بی‌تردید برخاسته از منطقی است که سالهاست هیئات و اماکن مذهبی را بر مبنای آنها بنا ساخته‌ایم. آیا یک مطهری جسور دیگر پیدا میشود تا دلسوزانه، منطق جدیدی برای آنها تعریف کند؟ و آیا ماریاهای حقیقت طلب، باز عاشق مذهبیون خواهند شد؟

کافه استراتژی
@Cafe_Strategy

https://bit.ly/2x0nqj5
5.2K viewsedited  20:34
باز کردن / نظر دهید