کافه کتاب

2022-05-25 09:36:01 دو دوست که زمانی یکدیگر را دوست داشتند بعد از هفده سال در یک کافه بر سر یک میز نشسته اند!
زن: چرا حرفی نمیزنی
مرد: (بعد از سکوت طولانی) اگر فرض کنیم فردا آخرین روز دنیاست
باید بگم که تو عشق اول و آخرم بودی
اما فردا اخرین روز دنیا نیست و توام حرف منو نشنیده بگیر...!

کتاب عقاید یک دلقک
#هاینریش_بل

CFBK.IR
@Cafebook باز کردن / نظر دهید

2022-05-20 15:36:31 تاری بزن با ساز دل، آتش بزن بر راز دل
وانگه همین پیمانه را ، لبریز کن با ناز دل

چنگی به دلداری زنی ، سازی به غمخواری بزن
دلدار را پیمانه شو ، سر ریزشو با ساز دل 

#مولانا

CFBK.IR
@Cafebook باز کردن / نظر دهید

2022-05-17 22:30:24 من از نهایت شب حرف می‌زنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف می‌زنم

اگر به خانه‌ی من آمدی
برای من ای مهربان
چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه‌ خوشبخت بنگرم

#فروغ_فرخزاد

CFBK.IR
@Cafebook باز کردن / نظر دهید

2022-05-17 21:36:12 خاطراتی که آدم‌هایش رفته‌اند، دردناکند.
ولی خاطراتی که آدم‌هایش حضور دارند اما شبیه گذشته نیستند، به‌مراتب دردناک‌ترند.

#گابریل_گارسیا_مارکز

CFBK.IR
@Cafebook باز کردن / نظر دهید

2022-05-17 21:05:32 چنان تنهایی وحشتناکی احساس می‌کردم که خیال خودکشی به سرم زد. چیزی که جلویم را گرفت این فکر بود که هیچ‌کس، مطلقاً هیچ‌کس از مرگم متأثر نخواهد شد و من در مرگ خیلی تنهاتر از زندگی خواهم بود.

تهوع
#ژان_پل_سارتر

CFBK.IR
@Cafebook باز کردن / نظر دهید

2022-05-15 22:10:52 ما که فقیریم،‏
و مجال اندکى داریم
براى جوانى و زیبایى:‏
جهان!‏
تو
بدون ما
مى‌توانى ادامه دهى.‏

#پائولو_پازولینی

CFBK.IR
@Cafebook باز کردن / نظر دهید

2022-05-14 22:30:17 هر شب دل پر خونم بر خاک درت افتد
تا بو که چو روز آید بر وی گذرت افتد

#عطار

CFBK.IR
@Cafebook باز کردن / نظر دهید

2022-05-14 22:18:11 ﻣﻮﺭﭼﮕﺎﻥ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ نمی زنند،
ﺍﻣﺎ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺩﺍﻧﻪ ﺟﻤﻊ می کنند

ﺯﻧﺒﻮﺭﻫﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ نمی زنند،
ﺍﻣﺎ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺧﺎﻧﻪ می سازند

ﭘﺮﺳﺘﻮﻫﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ نمی زنند،
ﺍﻣﺎ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺑﻪ ﺳﻔﺮ می روند

ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺧﻮﺏ حرف می زنند...
ﺗﻨﻬﺎ ﺁﺫﻭﻗﻪ ﺟﻤﻊ می کنند.
ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻨﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ
ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺳﻔﺮ می کنند.
براستی ﮐﻪ ﺁﺩﻣﯽ ﺗﻨﻬﺎﺗﺮﯾﻦ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﺳﺖ ...!

#ژان_پل_سارتر

CFBK.IR
@Cafebook باز کردن / نظر دهید

2022-05-12 13:18:09 لورا: دوست دارم تو رویا فرو برم. موسیقی گوش کنم. و وقتی موسیقی گوش می‌کنم، صدای سکوت اطرافم رو بشنوم.

ژولین: و بعد؟

لورا: بعدشم دوست دارم کتاب بخونم، دیوانه‌ وار، تا تمام زندگی‌هایی رو که من نتونستم بشناسم تجربه کنم.

مهمانسرای دو دنیا
#امانوئل_اشمیت

CFBK.IR
@Cafebook باز کردن / نظر دهید

2022-05-09 17:02:21 در سال‌های دهه‌ی ۶۰، پاهای زنان در مرکز توجه بود. هر پاییز، سوالی فرانسه را به هم می‌ریخت: قد دامن در این فصل چقدر است؟ تا زانو؟ زیر زانو؟ به محض اینکه خبر می‌رسید، مامان چه خوشش می‌آمد و چه نمی‌آمد، هم‌زمان با هزاران زن دیگر، پیش خیاط محبوبش می‌شتافت که با اصلاح قد دامن آن را بلند یا کوتاه کند تا مامان باز هم بتواند هنگام قدم زدن نظرها را به خود جلب کند. فقط خانم‌های سالخورده هیچ تغییری در لباس‌شان نمی‌دادند.

هنگامی که مامان، در اواسط دهه‌ی ۷۰ شلوار پوشید، پدرم دچار خشم شدیدی شد، گویی مادرم به او خیانت کرده یا سبیل گذاشته است! با این حال، مادرم که پوشیدن شلوار را نوعی رهایی می‌دید مقاومت کرد. نوعی مبارزه علیه مردسالاری.

خاطرات عشق از دست رفته
#اریک_امانوئل_اشمیت

CFBK.IR
@Cafebook باز کردن / نظر دهید