Get Mystery Box with random crypto!

Art Cafe

لوگوی کانال تلگرام cafee_art — Art Cafe A
لوگوی کانال تلگرام cafee_art — Art Cafe
آدرس کانال: @cafee_art
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 2.58K
توضیحات از کانال

اگر مايل هستيد
عكس،نوشته،شعر و نقاشى هاتون رو به اسم خودتون با كافه هنر به اشتراك بگذاريد تا دوستان هم از هنر شما لذت ببرند🌻
منتظرتان هستيم♥
باران كه مى بارد
تو در راهي...🍃🍁
ادمين:
@ahmadiseresht

Ratings & Reviews

2.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها 3

2022-08-31 19:48:01
مانتوهای #پاییزه و #گرم با قیمت استثنای پارسال
مانتو #500تومن و #ببر150

@hamoooonn_support
با هر خرید یک #اشانتیون دریافت کنید

ارسال #رایگان و منظم و فوری

لینک اصلی کانال خرید بدون واسطه
https://t.me/joinchat/AAAAAFAR-FMUfAR9-qMOFQ

تا ده #دقیقه #دیگه #پاک میشه
23 views16:48
باز کردن / نظر دهید
2022-08-31 17:31:14 بادکنک هم نیستم...
که به شیطنتِ کودکی
بخورم به شاخه ای
درى
دیواری
و دلم وا شود...!

#احمد_ادریس

@art_cafe_channel
52 views14:31
باز کردن / نظر دهید
2022-08-31 14:24:31
ای هواهای تو هوا انگیز
وی خدایان تو خدای آزار

#سنایی
#کافه_هنر
@cafee_art

پ.ن: سیل هند و مردمی که خدایان خود را نجات می‌دهند!!
93 viewsedited  11:24
باز کردن / نظر دهید
2022-08-31 12:28:09 زنهای زیادی در من زندگی می کنند.
اقدس خانم چادری است و سر وقت نمازش را می خواند.
لباس های گشاد به تن می کند و رویش را از غریبه ها می پوشاند.

بقیه زنها مسخره اش می کنند، می گویند فکرش بسته است.
من لبم را گاز می گیرم که:« چکارش دارید کاری به کارش نداشته باشید.»

اقدس خانم کوتاه نمی آید، بحث می کند و با دلایل خودش قصد راهنمایی دارد، می خواهد بقیه زنهای وجودم را به راه راست هدایت کند.

فتانه خانم ناخن هایش را سوهان می کشد و به سر انگشتانش فوت می کند، می گوید:« به تو چه! مگر ما را با تو توی یک قبر می گذارند؟ عیسی به دین خود، موسی به دین خود!...»

اقدس خانم زیر لب استغفراللهی می گوید و دانه های تسبیح را لای انگشتانش می گرداند. من نگاهشان می کنم، خودکار را بین دو انگشتم تکان می دهم.

پروانه خانم ِهمیشه محجوب، سوزن را آرام توی پارچه فرو می کند و می پرسد:« عصبی هستی؟ از صبح ساکتی!...»

مونس خانم هم همیشه ساکت است اما کسی نگران او نمی شود، از صبح می سابد و می شوید و می روبد، لاکلام حرفی نمی زند مگر وقتی از او سوال کنند.

شکوه خانم اما برعکس او صبح تا شب حرف می زند، به قول فتانه خانم فک می زند، گاهی حتی صندلی می گذارد دم در خانه می نشیند و به عابرها نگاه می کند، گاهی به آنها سلام می کند.

شهلا خانم دم توت فرنگی ها را می گیرد و آنها را توی قابلمه می ریزد، از روی کتاب رزا منتظمی به اندازه شکر می پاشد. شراره اما اهل کار خانه نیست، هر روز به خودش می رسد و از خانه بیرون می رود، توی هر آینه ایی خودش را نگاه می کند، توی شیشه ی مغازه حتی.

جمیله خانم توی سرم لزگی می رقصد، زنها دوره اش می کنند و دست می زنند، فتانه خانم می گوید:« تن جمیله استخوان ندارد از بس نرم است، نرم می رقصد...» اقدس خانم را صدا می کند، اقدس خانم از همان دور دست می زند. من به شمعدانی هایم آب می دهم و برایشان آواز می خوانم.

#مریم_سمیع_زادگان
#کافه_هنر
@cafee_art
127 viewsedited  09:28
باز کردن / نظر دهید
2022-08-31 10:30:55 کودکانه‌هایم پر از بهانه‌اند
که امروز لای خاکستری موهایم
بهانه‌ی عکسهایی را دارم
که در قاب رنگ و رو رفته خاک می‌خورند؛
کاش مادر بزرگ پشت چادر گل گلی‌اش گم نمی‌شد!

#مهری_ذبیحی_اترگله
#کافه_هنر
@cafee_art
125 views07:30
باز کردن / نظر دهید
2022-08-31 08:15:02 جز خانه ی ما
تمام خانه های این کوچه
آپارتمان شده اند
همین خانه که هر روز
چشم های هیز بساز و بفروش ها
به چشم چرانی اش می آیند
پرده ها ضخیم تر شده اند
و روی دیوار
بوته های یاس و غوره
پر پشت تر
هنوز هر صبح گنجشک ها
جیک جیک مستانه سر می دهند
و یا کریم ها
بی تعارف برای صبحانه
به پنجره نوک می زنند
هنوز از پشت شیشه ها
بچه های آپارتمان در رویاهایشان
در حوضک حیاط خانه ی ما
آب تنی می کنند
اما خانه خوب می داند
که آخرین نفس هایش را می کشد
وقتی با عبور ماشین های سنگین
چهار ستون ما می لرزد
چهار ستون_
من و خانه
گنجشک ها و یا کریم ها
چهار ستون_
بوته های یاس و غوره
بچه های پشت پنجره
چهار ستون_
خاطره ها

#حمیدرضا_اقبالدوست
#کافه_هنر
@cafee_art
141 views05:15
باز کردن / نظر دهید
2022-08-30 20:30:44 غروب ساعت غمگینی است
نمی‌تواند حتا گلدانی را بیندازد
و غم کمی جابه‌جا شود.
در خانه نشسته‌ام ...
زانوهایم را در آغوش گرفته‌ام
تا تنهایی‌ام کمتر شود
تنهایی‌ام
کمد پر از لباس
اتاقی که درش قفل نمی‌شود ،
تنهایی‌ام حلزونی است
که خانه‌اش را با سنگ کُشته‌اند..!!
136 views17:30
باز کردن / نظر دهید
2022-08-30 16:45:35 یک ماه پیش، مادر همسایه مان زهرا خانم مُرد. آن روز صدای جیغ و گریه‌هاش را می‌شنیدم که می‌خواست برود بالای پشت بام و خودش را بندازد پایین. می‌گفت نمیخواهم ادامه دهم چون زندگی بدون مادرم دیگر برایم ارزشی ندارد و قابل تحمل نیست. دو هفته بعدش در حالی که مادرش هنوز مرده بود، زهرا خانم را در حالا آب پاشیدن به گل ها و جارو زدن حیاط دیدم. امروز هم تقریبا بعد از یک ماه وقتی داشت توی فروشگاه قدم میزد دیدمش. بهم گفت دارد دنبال نوشابه رژیمی مورد علاقه اش میگردد. هنوز هم مادرش مرده بود. هنوز هم اگر ازش میپرسیدی آهی می‌کشید و می‌گفت زندگی برایش پوچ و بی معنی و بی ارزش است. اما مجبور بود زنده بماند. برای ادامه دادن به نوشابه رژیمی مورد علاقه اش و آب پاشیِ گل های حیاط پناه برده بود. دیگر نمی‌خواست خودش را از بالای خانه پرت کند پایین. جیغ نمی‌زد. گریه نمی‌کرد. گله نمی‌کرد. چون فهمیده بود هیچکدام از این کارها چیزی را تغییر نمی‌دهد. زندگی راه خودش را می‌رفت و مادرش هیچوقت برنمی‌گشت. دیگر اهمیت نمی‌داد و جبر ها را پذیرفته بود و سعی می‌کرد از کوچیک ترین چیز ها برای زیبا ادامه دادن استفاده کند. گاهی باز هم صدای گریه هاش می‌آید اما کمی بعد دوباره در حال انجام کاری می‌بینمش. بالاخره فهمیده زندگی همین است. حالا انگار راحت تر از هر وقتی برایش میگذرد. پذیرفتن معجزه می‌کند.

#کافه_هنر
@cafee_art
165 views13:45
باز کردن / نظر دهید
2022-08-30 12:09:35
تخته سیاه درخت بود
کتاب و دفتر
مداد و خط کش
میز و نیمکت
ترکه ی معلم
ما از کلاس اول
دشمن جنگل شده ایم

#حمیدرضا_اقبالدوست
#کافه_هنر
@cafee_art
63 viewsedited  09:09
باز کردن / نظر دهید
2022-08-30 12:03:31 فَرْطُ السّكوتِ على فَرطِ الأذى سَقَمُ
قد يسكتُ الجرحُ لكن˚ يَنطقُ الألمُ !

سکوت بیش از حد در برابر رنج بیش ازحد بیماریست
زخم شاید خاموش بماند اما درد به حرف می آید !

ت:أ.د
#کافه_هنر
@cafee_art
47 viewsedited  09:03
باز کردن / نظر دهید