برای بیشتر بچهها، قبل از هشت سالگی، و نیمی از آنها تا دهسالگ | کافه روانشناسی
برای بیشتر بچهها، قبل از هشت سالگی، و نیمی از آنها تا دهسالگی تنها مشکل تقریبا این است که دوستشان بدارند، ـ دوستشان بدارند برای آنچه هستند. خود کودک تا این سن هنوز دوست ندارد؛ بلکه او فقط با سپاسگزاری و خوشحالی جوابگوی عشقی است که بدو نثار میکنند.
در این مرحله رشد کودک، عامل جدیدی در زندگی او وارد میشود و آن احساس جدید تولید عشق به وسیله فعالیت شخصی است. برای اولین بار کودک به فکر میافتد چیزی به مادر (یا پدر) بدهد. چیزی به وجود بیاورد - یک شعر، یک نقاشی یا هر چیز دیگری. برای اولین بار کودک مسئله عشق از محبوب بودن به دوست داشتن، یعنی به خلق عشق، تبدیل میشود.
سالها طول میکشد تا این احساس ابتدایی به عشق پخته و کامل برسد. سرانجام کودک، که اکنون به نوجوانی رسیده است، بر عوارض خودپرستی خویش چیره میشود، افراد دیگر برای کودک تنها وسیلهای برای ارضای نیازمندیهای شخصی او نیستند. نیازهای طرف مقابل نیز همانند نیازهای خودش مهم است. در حقیقت، آنها مهمتر میشوند.
نثار کردن ارضاکنندهتر و لذتبخشتر از دریافت کردن میشود؛ و عاشق بودن حتی اهمیتی بیشتر از معشوق بودن کسب میکند. او به وسیله دوست داشتن، زندان تنهایی و انزوای خود را، که در نتیجه خودفریفتگی و خودپرستی به وجود آمده بود، رها میکند. او احساس نوعی پیوند جدید نوعی سهیم بودن و یگانگی میکند. از این گذشته، به جای اینکه در نتیجه محبوب بودن ـ که محصول کوچکی، ناتوانی ناخوشی یا خوب بودن اوست - فقط به دریافت کردن متکی باشد به توانایی ایجاد عشق از رهگذر عشق ورزیدن پی میبرد.
عشق کودکانه از این اصل پیروی میکند که: «من دوست دارم چون دوستم دارند.» عشق پخته و کامل از این اصل که: «مرا دوست دارند چون دوست دارم.» عشق نابالغ میگوید: «من تو را دوست دارم برای اینکه به تو نیازمندم.» عشق رشدیافته میگوید: «من به تو نیازمندم چون دوستت دارم.»
اریک فروم از کتاب هنر عشق ورزیدن ترجمه پوری سلطانی