هدف نهایی مداخله روانکاوانه، حذف مشکلات روانرنجورانه توانکاه است. اما مرام روانکاو سنتی این است که در نهایت، راه نهایی و موثر این کار را به بینش رساندن بیمار میداند.
اما بینش چیست؟ بینش یعنی فهم کلی تعیینکنندههای ناهشیارانه احساسات، افکار و رفتارهای نامعقولی که شخص را ناراحت و آزرده میکند. وقتی شخص با این دلایل ناهشیارانه، مواجهه کامل و از آنها درک کاملی پیدا میکند، نیاز به دفاعها و نشانههای روانرنجورانه رفع میشود.
تحلیلی که به بینش منتهی شود، تحلیلی کُند، خستهکننده و بسیار طولانی خواهد بود. تحلیل ارتدوکس ظرف چند هفته یا چند ماه تمام نمیشود، بلکه چند سال طول میکشد. دلیلش هم این است که برای مثال، به بیمار اطلاع داده نمیشود که احساس خصومت و رقابتجویی ناهشیارانه او درباره پدری که سالها قبل از او جدا شده، علت خشم وی از دوستان، رئیس یا همکارانش است.
بیمار از لحاظ عقلی ممکن است این تفسیر را تایید کند ولی یک چنین اطلاعات استریل سترونی بر ناهشیاری تاثیر نخواهد گذاشت. بیمار باید خصومت ناهشیارانه را در عمل تجربه کند این هم از طریق فرایند انتقال رخ میدهد؛ یعنی با شروع رقابت با درمانگر تجربههای اولیه بیمار با پدرش احیا میشود… همینطور که درمانگر، نماد شخصی دیگر (پدر) میشود، بیمار هیجانات قدیمیاش را دوباره تجربه و ارزیابی میکند. به این ترتیب به بینش عمیقتری میرسد.
جرالد کُری از کتاب مشاوره و رواندرمانی ترجمه یحیی سیدمحمدی