2022-08-30 08:29:16
موارد زیر حقیقت دارند:
@CEEPORT
من چند سال به عنوان روانشناس، حقوق بگیر و کارمند بیمارستان ایالتی هاوایی بودم که بخش روانی آن توسط سازمان
سلامت ایالت هاوایی اداره میشود.
بین سالهای ۱۹۸۴ تا ۱۹۸۷ هر هفته بیست ساعت به عنوان کارمند روانشناس در بخشی که شدیداً تحت مراقبتهای امنیتی قرار داشت کار کردم. مردان بیماری را که مرتکب جرایمی همچون قتل، تجاوز، مصرف مواد مخدر، حمله و آسیب رساندن به مردم و اموال آنها شده بودند در آنجا نگه می داشتند.
وقتی در سال ۱۹۸۴ به عنوان کارمند روانشناس وارد بخش مراقبتهای امنیتی شدم تمامی اتاقهای انفرادی توسط
بیمارانی که اعمال خشنی از خود بروز داده بودند اشغال شده بودند.
هر روز دست و پای چند تن از بیماران آن بخش را با زنجیرهای فلزی می بستند تا از خشونت آنها بر علیه دیگران جلوگیری شود.
اعمال خشونت توسط بیماران علیه بیماران دیگر یا کارکنان بیمارستان اتفاقی عادی به شمار میرفت.
مراقبت و بازپروری از بیماران با حفظ فاصله از آنان انجام میشد.
هیچ گونه فعالیت بازپروری در داخل بخش صورت نمی گرفت.
هیچ گونه فعالیت، تفریح یا کاری در خارج از بخش انجام نمی شد.
بازدید خانواده ها از بخش خیلی به ندرت اتفاق می افتاد.
هیچ یک از بیماران بدون مجوز کتبی روانپزشک نمی توانستند از بخش شدیداً امنیتی خارج شوند و اگر مجوز می گرفتند هم این کار با بستن دستها و پاهای ایشان انجام می گردید.
معمولا هر یک از بیماران سالها در آن بخش می ماندند و فکر میکنم که هزینه ی نگهداری از هر یک از آنان سالانه در حدود ۳۰ هزار دلار بود.
مرخصی های استعلاجی کارکنان در آن بخش خیلی خیلی زیاد بود.
محیط فیزیکی بخش کسل کننده و تا حدی هم رو به ویرانی بود.
@CEEPORT
کارکنان بخش اکثراً از افراد خیلی خوبی که به مسائل کاری اهمیت می دادند تشکیل شده بودند.
آنچه که گفتم احتمالا در اکثر بخشهای روانی در سایر نقاط کشور نیز جریان دارد.
وقتی که در جوالی ۱۹۸۴ آن بخش و بیمارستان را ترک کردم:
دیگر از اتاقهای نگهداری انفرادی استفاده نمی شد.
@CEEPORT
دیگر از زنجیر برای بستن دست و پا استفاده نمی شد.
اعمال خشونت بار به ندرت اتفاق می افتادند و در صورت وقوع هم معمولا از یکی از بیماران جدید صادر می شدند.
بیماران برای مراقبت از خودشان احساس مسئولیت می کردند و این احساس مسئولیت حتی به ترتیب دادن امور مربوط به اقامت، کار و مسائل حقوقی پس از ترخیص از بخش و بیمارستان هم می کشید.
فعالیتهای تفریحی نظیر آهسته دویدن و تنیس بازی کردن که به مسئوالن بخش ارتباطی نداشتند در جریان بودند چون دیگر نیازی به کسب مجوز روانپزشک یا استفاده از قل و زنجیر نبود.
فعالیتهایی نظیر شستشوی خودروها،که به مسئولین بخش ارتباطی نداشتند، آغاز شده بودند چون دیگر نیازی به کسب مجوز از روانپزشک یا استفاده از قل و زنجیر نبود.
کار در داخل بخش شامل پختن شیرینی و واکس زدن کفشها می شد.
@CEEPORT
خانواده های افراد از آنان در بخش بازدید می کردند.
مرخصی های استعلاجی کارکنان دیگر مشکل مزمنی به حساب نمی آمد.
محیط بخش خیلی بهتر شد چون افراد به آن اهمیت میدادند، آنجا را رنگ زدند و از آن مراقبت می نمودند.
کارکنان بخش حمایت بیشتری از بیماران به عمل می آوردند و خودشان مسئولیت ۱۰۰ درصدی را می پذیرفتند.
زمان اقامت بیماران از هنگام پذیرش تا ترخیص خیلی کاهش یافته بود و از چند سال به چند ماه رسیده بود.
کیفیت زندگی هم برای بیماران و هم برای کارکنان خیلی تغییر کرده بود و از حالت بازداشتگاهی به حالت خانوادگی و
مراقبت افراد از یکدیگر رسیده بود.
من به عنوان روانشناس شاغل در آن بخش چه کاری انجام دادم؟
@CEEPORT
فرایند شناخت خود از طریق هواوپونوپونو را برای توبه، بخشایش و تحول هر آنچه که در درون من در جریان بود و آگاهانه یا ناآگاهانه به صورت مشکلاتی آنها را تجربه میکردم قبل از ورود به بخش، در زمانی که در آنجا بودم و پس از خروج از بخش انجام میدادم.
هیچ گونه درمانی بر روی بیماران بخش انجام ندادم و با آنان مشاوره نیز نکردم.
در هیچ یک از جلساتی که کارکنان راجع به مشکلات بیماران برگزار می کردند شرکت ننمودم.
صد در صد مسئولیت آنچه را که در من به عنوان روانشناس شاغل در آنجا در جریان بود و باعث مشکلات شده بود پذیرفتم.
@CEEPORT
من مخلوق من هستم، می باشم پس همچون هر کسی و هر چیزی کاملم. آنچه که کامل نیست خاطراتی است که واکنش می کنند و خود را به صورت داوری، نفرت، خشم، آزردگی و مزخرفات دیگری که در روح وجود دارند و فقط خدا از آنها خبر دارد می نمایانند.
آرامش من
دکتر ایهالیاکالا هیولن، رئیس افتخاری بنیاد من، آزادی کیهان!
(Zero Limits/Joe Vitale)
@CEEPORT
555 viewsRasool Salimi, 05:29