کانال سیپورت Ceeport

2022-08-01 19:08:18 "هواُپونوپونو واقعاً بسیار ساده است. از نظر بومیان باستانی هاوایی همه ی مشکلات به صورت فکر آغاز می شوند. ولی فکر خودش مشکل نیست. پس مشکل چیست؟ مشکل این است که تمامی افکار ما آکنده از خاطرات دردناک هستند. خاطرات مربوط به افراد،
مکانها یا چیزها."
"عقل به تنهایی نمی تواند این مشکالت را حل کند چون عقل فقط مدیریت می نماید. مدیریت بر امور هم اصلا به معنی حل آنها نیست.
باید دست از آنها بر دارید! وقتی هواُپونوپونو را انجام می دهید الوهیت افکار دردناک را می گیرد و آنها را خنثی و خالص می سازد. این شما نیستید که افراد، مکانها یا چیزها را خالص می نمایید. شما فقط انرژی مربوط به افراد، مکانها یا چیزها را خنثی می کنید. لذا اولین مرحله ی هواُپونوپونو تخلیص آن انرژی است."
"در اینجا اتفاقی عالی به وقوع می پیوندد. آن انرژی نه فقط خنثی بلکه رها نیز میگردد و لذا حالت جدیدی پدید می آید. این همان چیزی است که بوداییها آن را خلاء می نامند. آخرین مرحله هم این است که باید بگذارید الوهیت بیاید و این خلاء را با نور پر سازد."
"برای این که بتوانید هواُپونوپونو را انجام دهید اصالا لازم نیست که بدانید مشکل یا اشتباه چیست. تنها باید تشخیص دهید که مشکلی به لحاظ جسمی، ذهنی، احساسی یا غیره وجود دارد. پس از این که تشخیص دادید وظیفه دارید که بلافاصله اقدام به پاکسازی نمایید و بگویید:
متاسفم! لطفا مرا ببخش..."

(Zero Limits/Joe Vitale)



@CEEPORT باز کردن / نظر دهید

2022-08-01 19:05:23 باز کردن / نظر دهید

2022-08-01 13:03:27 سپاسگزارم
دوستت دارم
آرامش "من"

@CEEPORT باز کردن / نظر دهید

2022-08-01 10:39:24 باز کردن / نظر دهید

2022-08-01 09:13:01 باز کردن / نظر دهید

2022-08-01 08:46:43 سلام درود به استاد عزیزم و پر از عشق نور و همچنین اعضای کانال. ۱۲ سالی هست بعد از به دنیا آوردن ۲ فرزند بیماری ضعف عضله دیستروفی وارد زندگیم شد همزمان بیماری افسردگی ذهن منفی من هم شروع شد خیلی چیزا از دست دادم رانندگی کردنم و خونه نشین شدم تا ۴ سال پیش دوستم بهم زنگ زد جریان کتاب محدودیت صفر بهم گفت که دکتر هیولن بیماران را پاکسازی و شفا داده همون لحظه جرقه ای وارد بدنم شد مهلت ندادم رفتم کتابخونه خریدم فقط نگاش میکردم هیچی ازش نمیدونستم کنار تختم مدتی گذاشتم تا به قلبم اومد برو تلگرام سرچ کن شاید کانالی باشه.
کانال سیپورت اومد بالا استاد سلیمی عزیز دیدم شروع کردم یک هفته کانال پرسش و پاسخ گوش دادم دیگه شروع کردم با ابزارها و #مراقبه_کودک_درون_و_دشت_آفتابگردان را از استاد خریداری کردم در این مسیر خیلی برون ریزی داشتم گریه میکردم داد میزدم ولی از اونطرف قلبم میگفت صبر کن میگذرد تا کم کم برون ریزیا کمرنگ شدن تا با اوشو آشنا شدم میگفتم خدایا چرا مطالبش نمیدونم شروع کردم دوباره پاکسازی خدای من در مسیر بیداری معنوی وارد شدم همه چی رو دونستم یک سالی ماهاراشی رابرت آدامز اوشو کتابهای صوتی گوش دادم مراقبه من کیستم بدن نیستم ذهن نیستم هر فکر منفی میومد میگفتم آرامش الهی وارد وجودم میشد. دوباره برگشتم به کانال سیپورت که تا آخرین نفسم ادامه بدم پاکسازی رو. تا جایی ادامه بدم که فقط عشق نور سلامتی و آگاهی مطلق باشه به صفر برسم. زندگیم شده پر از عشق ونور که حتی همسرم میگه تو چه کار میکنی بهت اعتقاد شدیدی پیدا کردم تمام گره های زندگیم باز شدن
حتی بیماریم هم داره کم کم محو میشه و از نظر جسمی خیلی بهتر شدم
#کپی_با_آدرس_کانال_مجاز_است

https://t.me/HooponoponoMagic باز کردن / نظر دهید

2022-08-01 08:34:09 باز کردن / نظر دهید

2022-08-01 08:20:52 I love you
Thank you
The peace of "I"

Listen with

#Deephouse

@CEEPORT باز کردن / نظر دهید

2022-08-01 08:15:18 باز کردن / نظر دهید

2022-08-01 08:13:15 @CEEPORT

بخش مزبور زنده شد. آرام تر، سبک تر، امن تر، فعال تر، جالب و مولد گردید! گیاهان نیز شروع به رشد کردند، مشکلات لوله کشی تقریباً به طور کامل ناپدید گشتند، وقایع خشونت بار به ندرت در بخش اتفاق می افتادند و به نظر می رسید که کارکنان هماهنگ، آرام و با اشتیاق گردیده اند! مشکل به جای این که تعدد مرخصی های استعلاجی و کمبود کارکنان باشد به زیادی کارکنان تبدیل شده بود و دیگر کسی نمی خواست که از آن جا برود. خصوصاً دو واقعه بودند که تاثیری فراموش نشدنی بر من گذاشتند. بیماری مبتلا به توهم و پارانوئید در آن جا بود که قبلاً به سختی به چند تن در بیمارستان و خارج از آن جا آسیب رسانده و بارها در آن بیمارستان پذیرش شده بود. این بار به دلیل ارتکاب قتل او را به بخش شدیداً امنیتی فرستاده بودند. خیلی از او می ترسیدم، هر بار که من نزدیک می شد مو بر تنم راست می گشت! یکی دو سال بعد از آمدن دکتر هیولن او را دیدم که بدون قل و زنجیر در بخش به سوی من می آمد، ولی این بار موهایم راست نشدند! حس می کردم که فقط او را می بینم و حتی وقتی شانه به شانه از کنار هم رد شدیم هیچ قضاوتی در مورد او نداشتم. واکنش معمول من در چنین مواقعی آماده شدن برای فرار بود که این بار اتفاق نیفتاد!

( Zero Limits / Joe Vitale )



@CEEPORT باز کردن / نظر دهید