Get Mystery Box with random crypto!

کانال سیپورت Ceeport

لوگوی کانال تلگرام ceeport — کانال سیپورت Ceeport ک
لوگوی کانال تلگرام ceeport — کانال سیپورت Ceeport
آدرس کانال: @ceeport
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 10.85K
توضیحات از کانال

اولین کانال تخصصی هواوپونوپونو در ایران ♡
مدیر کانال: 👇
@Pathlesspath
ویسهای پرسش و پاسخ: 👇
@Ceeportihhl
تجربه ها: 👇
@HooponoponoMagic
صفحه اینستاگرام: 👇
instagram.com/ceeport.hooponopono
لینک کانال: 👇

Ratings & Reviews

5.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

2

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 4

2023-05-21 13:47:12 «داستان پلنگ و بز»

چند روز پیش یکی از تمثیل‌های 'راماکریشنا' را می‌خواندم. عاشقش هستم. هر بار که به آن برمی‌خورم بارها و بارها آن را می‌خوانم. این تمثیل، تمامی داستان مرشد است در نقش عامل تسهیل‌کننده.

داستان این است: یک پلنگ ماده در حال زاییدن نوزاد خود از دنیا رفت و آن پلنگِ نوزاد توسط بزها بزرگ شد. البته آن پلنگ خودش را نیز یک بز باور کرده بود. طبیعی بود که او با بزها بزرگ شده و با بزها زندگی می‌کرد، بنابراین باور کرده بود که خودش یک بز است. او یک گیاه‌خوار بود و علف‌ها را می‌جوید و می‌خورد. او هیچ مفهومی از خودش نداشت. حتی در خواب هم نمی‌دید که یک پلنگ باشد؛ و او یک پلنگ بود!
سپس چنین اتفاق افتاد که پلنگی پیر نزدیک این گله از بزها رسید و نمی‌توانست چشمانش را باور کند! پلنگی جوان در میان بزها راه می‌رفت؛ پلنگ حتی مانند بزها راه می‌رفت! آن پلنگ پیر با زحمت آن پلنگ جوان را دستگیر کرد. زیرا گرفتن او مشکل بود ــ او فرار می‌کرد و جیغ می‌کشید و می‌ترسید. پلنگ‌ جوان هراسان و لرزان بود. تمام بزها فرار کرده بودند و او نیز سعی داشت همراه آنان فرار کند، ولی آن پلنگ پیر او را گرفتار کرد و با خود به سمت دریاچه کشاند.

پلنگ جوان نمی‌خواست برود. او درست همانگونه مقاومت می‌کرد که شما در برابر من مقاومت می‌کنید! او بهترین تلاشش را کرد تا نرود. او تا حد مرگ می‌ترسید، گریه و زاری می‌کرد، ‌ولی پلنگ پیر به او اجازه نمی‌داد. با این وجود، پلنگ پیر او را کشان‌کشان تا نزدیک دریاچه برد.

دریاچه مانند آینه ساکت بود. او با زور، پلنگ جوان را وادار کرد تا به آب نگاه کند. و او دید..، با چشمانی اشک‌آلود ــ منظره روشن نبود ولی او دید که درست مانند آن پلنگ پیر است. اشک‌ها ناپدید شدند و یک احساس تازه برخاست؛ آن بز شروع کرد به ناپدیدشدن در ذهن آن پلنگ.
او دیگر یک بز نبود، ولی او اشراق خودش را باور نداشت؛ هنوز بدنش قدری لرزان بود. او می‌ترسید. فکر می‌کرد: ”شاید تخیل می‌کنم. چگونه یک بز ناگهان به یک پلنگ تبدیل می‌شود؟ ممکن نیست، هرگز قبلاً ‌رخ نداده است. هرگز چنین اتفاقی نیفتاده است.”

او چشمان خودش را باور نداشت، ولی اینک نخستین جرقه، نخستین اشعه‌ی نور وارد وجودش شده بود. او واقعاً مانند قبل نبود. دیگر نمی‌توانست مانند قبل باشد.
پلنگ پیر او را به غار خودش برد. اینک او خیلی مقاومت نداشت، خیلی اکراه نداشت، خیلی نمی‌ترسید. رفته‌رفته شجاع‌تر می‌شد، شهامت بیشتری پیدا می‌کرد. وقتی به سمت غار می‌رفت شروع می‌کرد مانند پلنگ راه رفتن...

پلنگ پیر قدری گوشت به او داد تا بخورد. و البته برای یک گیاهخوار سخت بود، تقریباً‌ غیرممکن بود،‌ حالش را به‌هم می‌زد، ولی پلنگ پیر گوش نمی‌داد. او را وادار به خوردن کرد.

وقتی که دماغ پلنگ جوان نزدیک گوشت رسید،‌ اتفاقی افتاد: از آن بو، چیزی عمیق در وجودش، چیزی که خفته بود، بیدار شد. او به سمت آن گوشت جذب شد و شروع کرد به خوردن. وقتی که گوشت را چشید، غرشی از درونش برخاست. در آن غرش، آن بز ناپدید گشت، و آن پلنگ در زیبایی و شکوه خود در آنجا بود.

تمام روند همین است، یک پلنگ پیر مورد نیاز است. مشکل این است: پلنگ پیر اینجاست و هر چقدر هم که شما جاخالی بدهید، به اینجا و آنجا بروید و جا خالی کنید، ممکن نیست. شما اکراه دارید، آوردن شما نزدیک دریاچه کار سختی است،‌ ولی من شما را خواهم آورد. شما تمام عمرتان علف خورده‌اید. شما بوی گوشت را کاملاً از یاد برده‌اید، ولی من شما را وادار به خوردن می‌کنم. وقتی که آن مزه وجود داشته باشد، آن غرش برخواهد خاست و در آن «انفجار» آن بز [ناآگاهی] ناپدید شده و یک بودا متولد خواهد شد!
#باگوان_راجنیش

@CEEPORT
966 viewsRasool Salimi, 10:47
باز کردن / نظر دهید
2023-05-21 12:25:22
امروز کارماهای منفی مشترک بین خودم و تمام اعضای کانال و پیج سیپورت را به مدت پانزده دقیقه پاکسازی می کنم تا همگی رها و آزاد گردیم و به صفر و آغوش الوهیت برگردیم! سپاسگزارم به خاطر این فرصت پاکسازی و عشق ورزی! عشق و نور جاریست!
قطره شبنم! قطره شبنم! Dewdrop Dewdrop, Dewdrop
#رسول_سلیمی
@CEEPORT
800 viewsRasool Salimi, 09:25
باز کردن / نظر دهید
2023-05-21 12:21:00 سپاسگزارم
دوستت دارم
آرامش "من"

@CEEPORT
781 viewsRasool Salimi, 09:21
باز کردن / نظر دهید
2023-05-21 12:20:16
757 viewsRasool Salimi, 09:20
باز کردن / نظر دهید
2023-05-21 12:18:55 آلوها استاد عزیز
روزتون در آرامش
این گروه و این چله برای من یک فرصت پاکسازی بی نظیر بود. مثل یک گردگیری اساسی تو ذهن ناخودآگاهم بود...خیلی از ترسهام پاک شدند، سرزنشهای ذهنم برای قابل مشاهده شد و یه مورد که واقعا بزرگترین و پربرکت ترین برام بود اینکه چند سال پیش یه دوره کوتاه ولی خیلی سخت گذرونده بودم که در راستای یکی از مراحل رشد معنوی بود، اصلا نفهمیده بودم و یادم نیست چطوری از اون مرحله به خاطر سختیهاش دست برداشتم و توی این چله خاطرات اون دوران به یادم اومد و پاک کردم و دوباره برای تجربه اون مرحله آماده شدم و بار خیلی از دیتاها رو از دوشم برداشت، خدا رو سپاس و ممنونم استاد عزیز...امیدوارم این چله همچنان ادامه پیدا کنه، در آرامشی ورای درک همگان باشید
#مراقبه_پاکسازی_ناخودآگاه

https://t.me/HooponoponoMagic
708 viewsRasool Salimi, 09:18
باز کردن / نظر دهید
2023-05-21 12:12:02
#کپی_با_آدرس_کانال_مجاز_است
@HooponoponoMagic
681 viewsRasool Salimi, 09:12
باز کردن / نظر دهید
2023-05-21 11:46:25 آماده مُردن هستی؟!

"در تمرکز محکم بنشین و فکر نکن. چگونه این کار را انجام بدهی؟
افکار را رها کن! این هنر ذاذن است.
یاد گرفتن، مدیتیشن نیست. دروازه دارما برای سهولت و شادی بزرگ است.
بی آلایش است. تمرین-تحقق."

#دوگن_زنجی

اگرچه ذاذن در اینجا به عنوان دروازه آسانی و شادی توصیف شده است، اما اغلب اوقات درد، خستگی، خشم، میل، حرص، خواب آلودگی، کسالت، سرخوردگی، ناامیدی و هر فکر تصادفی دیگری را تجربه خواهید کرد. بگذار همه بروند!
اگر با عزم مردن ننشینی، راه ذاذن را نخواهی یافت. وقتی به هر چیزی چنگ می اندازید - حتی زندگی خودتان - فقط وقت خود را تلف می‌کنید!
دعوا نکنید، فقط تسلیم وضعیت باشید. اگر سعی کنید ذاذن را انجام دهید، ذاذن بسیار دور خواهد بود. اگر همه چیز را به حالت نشستن بسپارید، ذاذن به طور طبیعی و به طور خودکار ظاهر می شود. ذاذن نباید ابزاری برای شما باشد، باید خودتان را رها کنید تا ذاذن خودش را تحقق بخشد!
#کودو_ساواکی
@CEEPORT
802 viewsRasool Salimi, 08:46
باز کردن / نظر دهید
2023-05-16 21:06:20
1.1K viewsRasool Salimi, 18:06
باز کردن / نظر دهید
2023-05-16 18:47:47 همه نظامهای شفا، شادمانی را از موثرترین عوامل بازگشت سلامت دانسته اند. پزشکی حکایت علاج بیمارش را که زنی بود که غده ی بزرگی در رحم داشت تعریف می کند. از قرار معلوم داستان مضحکی را برایش تعریف کرد، زن نیز چنان از ته دل خندید که غده ترکید و به صورت مایع از بدنش خارج و ناپدید شد. ذهن چنان اعصاب را در هم می پیچد که نگو و نپرس. اندیشه ترس، جریان یکنواخت و متوازن زندگی را در بعضی از مراکز عصبی بند می آورد و کانونی ایجاد می کند که سایر ترسها پیرامونش گرد می آیند و سر انجام در کنشهایی حائز اهمیت، انعقاد خون به وجود می آورند. نوعی نیرو برای شکستن سد ضرورت دارد. برای زدودن ترس از ذهن و جلوگیری از تراکم آن در جسم، شیوه های گوناگون وجود دارد. یکی از موثرترین و مستقیم ترین شیوه ها برای درهم شکستن ترس، خنده است. به ترسهایتان بخندید. وقتی ترسهایتان را ریشه یابی کنید و به منشاء آنها برسید متوجه می شوید که تا چه اندازه مضحک و خنده دارند. بی شک میان شادمانی و تندرستی رابطه ای نزدبک وجود دارد. آواز خواندن بر سلامت می افزاید زیرا خون را به گردش در می آورد و جریان خون هر چه بهتر نشانه تندرستی است. اگر جریان خون هیچ گاه کند نمیشد و عصبها و منافذ همواره گشوده و آزاد می بودند و به سرعت وظیفه شان را به انجام می رساندند هرگز زائده ای در جسم پدید نمی آمد. پس منطقاً باید آن فعالیتهای ذهنی را که به طور طبیعی جریان زندگی را  در بدن به حرکت وامی دارند در خود پرورش دهیم و یکی از مهمترینِ  این فعالیتهای ذهنی، شادمانی است!

#چارلز_فیلمور
@CEEPORT
1.2K viewsRasool Salimi, 15:47
باز کردن / نظر دهید
2023-05-16 18:39:53
1.1K viewsRasool Salimi, 15:39
باز کردن / نظر دهید