Get Mystery Box with random crypto!

هانا پرسید: -تو #بابامو دوست داری؟ بکهیون شوکه به طرف دختر ب | •снαɴвαек ғɪc🌙

هانا پرسید:
-تو #بابامو دوست داری؟
بکهیون شوکه به طرف دختر برگشت. دهنش #خشک شده بود، جوابی نداشت. اون دختر از کجا فهمیده بود؟ یعنی حرف های موسیو پارک رو توی راه پله شنیده بود؟ تنها کاری که میتونست بکنه، تکون دادن سرش به نشونه ی مثبت بود.
-یه جور عجیبی #دوستش داری مگه نه؟ از اون #حسای مسخره!
حالا که دختر به احساساتش توهین میکرد، شجاع تر شد. حس اون به موسیو پارک یه "حس مسخره" نبود. این #عشق بود جوری که توی کتاب ها میگفتند.
-دارم... دوسش دارم
اما اوضاع بر خلاف تصورش پیش رفت. دختر با عصبانیت به طرفش #حمله کرد و یقه اش رو چسبید.
-نه... نباید داشته باشی، همچین #حقی نداری!