#لبهاش رو با شدت دوباره روی لبهای غنچهای و پنبهای سهون کوبید و #زبونش رو هم وارد این بازی گناهآلودِ شیرین کرد.
وقتی #لباسش توسط دستهای سهون از روی شونههاش سُر خورد و کف #حمام افتاد، برای عقب رفتن به سهون فشار اورد و هر دو باهم زیر دوشی که هنوز باز بود قرار گرفتن.سهون رو به #دیوار سرد چسبوند.
قطرههای آب... روی تنهاشون... روی صورتهاشون...
#رنگها کنار میرفتند.
سفید، سیاه، سرخ...
اما #اتصال اونها لحظهای قطع نشد. سهون مُصِّر بود که رنگ لبهای جوکر رو خودش #نابود کنه.
دستهاشون برای #لمس همدیگه مشتاق بودند و خیلی زود هر دو در حال #سوختن توی داغی تن همدیگه بودند