_ نه... وقتی #قبول کردی با من باشی یعنی هیچوقت و تحت هیچ شرایطی حق نداری ازم فاصله بگیری.. حتی اگه خواستی #بمیری هم باید با من بمیری! میفهمی؟ بدون #اجازه من حتی نمیتونی بمیری..
تقریبا داد میزد و توقع داشت چانیول #عصبانی تر بشه ولی چانیول بک رو محکم در #آغوش گرفت و سرش رو پایین اورد تا لبهاش رو ببوسه
#بوسه‌اش تند و عصبی بود و بک می توانست احساسات #داغ و سوزان درونش درحالیکه اون بوسه داشت #میبلعیدش رو حس کنه
کف دست گرمش با لمسی که پر از میل #مالکانه بود به کمر بکهیون فشار میاورد..
لبهای خیسش رو به سختی عقب کشید تا بوسه رو قطع کنه و #نرمی گوش بکهیون رو بین #دندوناش بگیره
_پس بیا باهم #بمیریم..
