-'آغوش تو نقطهی ممنوعهای بود که هر بار بهش میرسیدم، بیشتر ا | •снαɴвαек ғɪc🌙
-"آغوش تو نقطهی ممنوعهای بود که هر بار بهش میرسیدم، بیشتر از لذت، درد میکشیدم. دردش اینجا بود که تو برام مثل یک رویای کوتاه بودی و قرار بود صبح که چشم باز میکنم، تورو از دست داده باشم. دردش اینجا بود که این لحظات، هیچوقت واقعی نمیشدن، خواستن تو برای من یک نقطهی ممنوعه بود و سهمام فقط همون بوسههای دردناک و نامطمئن بود. من هر شب توی رویاهام... توی کابوسهام... توی تمام لحظاتم تو رو میدیدم و صبح که چشم باز میکردم... تو رفته بودی..."