Get Mystery Box with random crypto!

کانال انگیزشی چرخک

لوگوی کانال تلگرام charkhak — کانال انگیزشی چرخک ک
لوگوی کانال تلگرام charkhak — کانال انگیزشی چرخک
آدرس کانال: @charkhak
دسته بندی ها: کار کنید
زبان: فارسی
کشور: ایران
مشترکین: 802
توضیحات از کانال

🍃🍃🍃﷽🍃🍃🍃
ما در چرخک در تلاشیم تا با ارائه ی محتوای #انگیزشی سهم اندکی درجذب امید و #موفقیت برای شما همراهان داشته باشیم.
🌸همراهان چرخک فقط #انرژی_مثبت دریافت میکنند🌸
اینستاگرام 👈 j.mp/charkhak
سایت 👈 charkhak.ir
ارتباط با ما : @irsalam

Ratings & Reviews

4.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 10

2021-09-30 12:02:01 تلنگر

از پیرمرد دانایی پرسیدند:
تا بهشت چقدر
راه است؟
گفت یک قدم.
گفتند:چطور؟
گفت: یک پایتان را
که روے نفس شیطانی
بگذارید پایِ
دیگرتان در بهشت است

اللهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج



@Charkhak
سایتمون هم مطالب خوبی داره
Charkhak.ir
89 views09:02
باز کردن / نظر دهید
2021-09-30 11:00:35 داستانک :

در قدیم یک فردی بود در همدان به نام " اصغر آواره "

اصغر آقا کارش مطربی بود و در عروسیها و مجالس بزرگان شهر مجلس گرم کنی میکرد و اینقدر کارش درست بود که همه شهر او را میشناختند...
و چون کسی را نداشت و بیکس بود بهش می گفتند اصغر آواره!
انقلاب که شد وضع کارش کساد شد و دیگه کارش این شده بود میرفت در اتوبوس برای مردم میزد و میخوند و شبها میرفت در بهزیستی میخوابید.

تا اینجا داستان را داشته باشید!

در آن زمان یک فرد متدین و مومن در همدان به نام "آیت الله نجفی" از دنیا میره و وصیت کرده بوده اگر من فوت کردم از حاج آقا حسینی پناه که فردی وارسته و گریه کن و خادم حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و از شاگردان خوب مرحوم حاج علی همدانی است بخواهید قبول زحمت کنند نماز میت من را بخوانند.
خلاصه از دنیا رفت و چند هزار نفر اومدند برای تشیبع جنازه اون در قبرستان باغ بهشت همدان و مردم رفتند دنبال حاج آقا حسینی پناه که حالا دیگه پیرمرد شده بود و آوردنش برای خواندن نماز میت....
حاج آقا حسینی پناه وقتی رسید گفت تا شما کارها رو آماده کنید من برم سر قبر استادم حاج مولا حسین همدانی فاتحه ای بخوانم و برگردم.
وقتی به سر مزار استادش رسید در حین خواندن فاتحه چشمش به تابوتی خورد که چهار کارگر شهرداری زیر آن را گرفته و به سمت غسالخانه میبردند!
کنجکاو شد و به سمت آنها رفت...
پرسید این جنازه کیه که اینقدر غریبانه در حال تدفین آن هستید؟

یکی از کارگران گفت این اصغر آواره است!
تا اسم او را شنید فریادی از سر تاسف زد و گریست....
مردم تا این صحنه را دیدند به طرف آنها آمدند و جویای اخبار و حال حاجی شدند و پرسیدند چه شد که شما برای این فرد اینطور ناله کردید؟!
حاجی گفت: مردم این فرد را میشناسید؟
همه گفتند: نه! مگه کیه این؟
حاجی گفت: این همون اصغر آواره است.
مردم گفتند: اون که آدم خوبی نبود شما از کجا میشناسیدش؟!
و حاجی شروع کرد به بیان یک خاطره قدیمی....
گفت: سالها قبل از همدان عازم شهر قم بودم و آن زمانها تنها یک اتوبوس فقط به آن شهر میرفت
سوار اتوبوس که شدم دیدم.... وای اصغر آواره با وسیله موسیقیش وارد شد...
ترسیدم و گفتم: یا امام حسین (ع)، اگه این مرد بخواهد در این اتوبوس بنوازد و من ساکت باشم حرمت لباسم از بین میرود ، اگر هم اعتراض کنم مردم که تو اتوبوس نشستند شاید بدشان بیاد که چرا من نمیذارم شاد باشند و اگر هم پیاده شوم به کارم در قم نخواهم رسید... چه کنم؟!
خلاصه از خجالت سرم را به پایین انداختم.
..
اصغر آواره سوار شد و آماده نواختن بود که ناگاه چشمش به من افتاد، زود تیمپو رو گذاشت تو گونی و خواست پیاده بشه که مردم بهش اعتراض کردند که داری کجا میری؟ چرا نمیزنی؟
گفت: من در زندگیم همه غلطی کردم اما جلوی اولاد حضرت زهرا (سلام الله علیها) موسیقی ننواختم...

خلاصه حرمت نگه داشت و رفت...
اونروز تو دلم گفتم: اربابم حسین (ع) برات جبران کنه،
حالا هم به نظرم همه ما جمع شدیم برای تشییع جنازه اصغر آواره و خدا خواسته حاجی عنایتی بهانه ای بشود برای این امر؛

خلاصه با عزت و احترام مراسم شروع شد و خود حاجی آستین بالا زد و غسل و کفنش را انجام و برایش به همراه آن جمعیت نماز خواند...

این نمکدان حسیــــن جنس عجیبی دارد

هر چقدر می شکنیم باز نمک میریزد

"یا حسین ياحسین"

@@Charkhak
90 views08:00
باز کردن / نظر دهید
2021-09-29 21:47:01
چقدر ضعیف و کوچکند
آنهایی که وقتی اشتباه میکنند


نه توانایی اقرار به اشتباه دارند
نه قدرت عذرخواهی
اسمش را میگذارند غرور
و به آن افتخار میکنند.!

#علی_شریعتی

@Charkhak
85 views18:47
باز کردن / نظر دهید
2021-09-29 20:50:00
دانلود PDF کتاب فصوص الحکم ( متن عربی)

جهت دانلود کلیک کنید


@charkhak
88 viewsedited  17:50
باز کردن / نظر دهید
2021-09-29 20:41:44 چوپانی عادت داشت تا در یک مکان معین زیر یک درخت بنشیند و گله گوسفندان را برای چرا در اطراف آنجا نگه دارد.
زیر درخت سه قطعه سنگ بود که چوپان همیشه از آنها برای آتش درست کردن استفاده می‌کرد و برای خود چای آماده می‌کرد.
هر بار که او آتشی میان سنگها می‌افروخت متوجه می‌شد که یکی از سنگها مادامی که آتش روشن است سرد است اما دلیل آن را نمی‌دانست.

چند بار سعی کرد با عوض کردن جای سنگها چیزی دست‌گیرش شود اما همچنان در هر جایی که سنگ را قرار می‌داد سرد بود تا اینکه یک روز وسوسه شد تا از راز این سنگ آگاه شود.
تیشه‌ای با خود برد و سنگ را به دو نیم کرد. آه از نهادش بر آمد.
میان سنگ موجودی بسیار ریز مانند کرم زندگی می‌کرد.
رو به آسمان کرد و خداوند را در حالی که اشک صورتش را پوشانده بود شکر کرد و گفت:

«خدایا، ای مهربان، تو که برای کِرمی این چنین می‌اندیشی و به فکر آرامش او هستی پس ببین برای من چه کرده‌ای و من هیچگاه سنگ وجودم را نشکستم تا مهر تو را به خود ببینم.»

@Charkhak
87 views17:41
باز کردن / نظر دهید
2021-09-29 12:47:01
امام حسین علیه السلام:

هر که خشنودی مردم را با ناخشنود کردن خدا بجوید، خداوند او را به مردم واگذارد

میزان الحکمه، جلد4، صفحه488
#سخن_دوست
 
@Charkhak
93 views09:47
باز کردن / نظر دهید
2021-09-29 11:46:01
هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد
خداش در همه حال از بلا نگه دارد

حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
که آشنا سخن آشنا نگه دارد

دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشته‌ات به دو دست دعا نگه دارد

#حافظ

@Charkhak
94 views08:46
باز کردن / نظر دهید
2021-09-29 10:45:07
به لحظه ها وابسته نشو
خوب یا بد همشون میگذرن

@Charkhak
96 views07:45
باز کردن / نظر دهید
2021-09-29 09:43:52
خدایا زندگیمو به خودت گره بزن

گره کور

@Charkhak
98 views06:43
باز کردن / نظر دهید
2021-09-19 09:40:48 کانال انگیزشی چرخک pinned a photo
06:40
باز کردن / نظر دهید