#پارت_واقعی بین پام خیس بود و بدنم آماده از خود ارضایی خسته بو | عشق سخت
#پارت_واقعی بین پام خیس بود و بدنم آماده از خود ارضایی خسته بودم چرا بدنم انقدر دیوونه بود! یعنی باید پیش دکتر احمدی میموندم؟ گوشیم چک کردم و دیدم دکتر احمدی یه ویدئو فرستاده بود زدم پلی شه و با اجراش نفسم رفت یه مردونگی کاملا آماده وسط تصویر بود صدای دکتر احمدی اومد که گفت - ببین منو چطوری ول کردی رفتی... اما عیبی نداره...من سر خودمو گرم کردم. با این حرف دستشو رو مردونگیش کشید. دوربین جا به جا شد و یه باسن لخت تو تصویر پیدا شد. دکتر احمدی مردونگیش رها کرد ضربه ای به اون باسن زد. خودشو تنظیم کردو گفت - میموندی دوتایی خوش میگذروندیم...اما رفتی تنهایی به من خوش گذشت... تورو نمیدونم داره بهت چی میگذره با این حرف خودشو فشار داد و جیغ زنونه بلند شد . قلبم تو دهنم بود و گفت - دفعه بعدی نوبت خودته... تو به یه ارباب نیاز داری دیبا انقدر از من فرار نکن پارت واقعی از رمان #عشق_خود_ساخته یا همون #عشق_سخت داستان دختری که با مشاورش وارد رابطه میشه این رمان شامل جنبه های روانشناسی روابط ارباب و برده و #bdsm می باشد
به قلم آرام نویسنده رمان های #عشق_خاکستری و #عطر_شقایق. فایل کامل رمان اینجاست https://t.me/mynovelsell/1222