دستش رو خاروند و گفت،، مثل اینکه قراره پول بیاد دستم!!! یکم بع | آشپزی ایرانی
دستش رو خاروند و گفت،، مثل اینکه قراره پول بیاد دستم!!! یکم بعد پاش رو خاروند و گفت،، مثل اینکه قراره برم مسافرت!!! بعدش گوشش روخاروند و گفت،، یکی داره پشت سرم حرف میزنه و...
خلاصه اینکه،، بزرگوار به هرچیزی اعتقاد داشت غیر از حموم رفتن