Get Mystery Box with random crypto!

آرامش (چهلسالگي)...

آدرس کانال: @chehel_salegi
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 25.70K
توضیحات از کانال

🌿بفرمایید چن جرعه آرامش !
کانالی برای رسیدن به خودمون
جایی برای شنیدن حرف دل،
عاشقانه هایی که بر دل آویزونن
کپی با ذکر منبع، نوش جان
@ghasemhalajian
@safar_chehelsalegi : کانال سفرنامه های من
https://instagram.com/ghasem_hallajian?igshid=YmMyMTA

Ratings & Reviews

1.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها 10

2023-04-26 12:49:00
رها ، رها ، رها من ! (۱۸۰)

"فاقد هرگونه اهمیت": دلم می‌خواهد این جمله‌ی کوتاه را سرلوحه‌ی جهانم قرار بدهم، بروم، بدوم تلاش کنم، ببینم، حرف بزنم، معاشرت کنم، بشنوم، بخواهم، تجربه کنم و هر کجا که نشد یا پیش‌بینی‌هام درست از آب در نیامد یا به نتایج دلخواهم نرسیدم یا آدم‌ها به اعتمادم خیانت کردند؛ این جمله را به ذهن بیاورم، نفس عمیقی بکشم و بدون توقف و تفکر و تحمیل بار مضاعف به روانم، عبور کنم.
عبور یعنی؛ به اتفاقات و آدم‌ها بیش از میزان و جایگاهشان نپرداختن و نگاهی رو به جلو داشتن!
عبور یعنی؛ به دَرَک که نشد، که نمی‌شود، که نخواهد شد! کل جهان که همین یک اتفاق و یک آدم نیست!خلاصه که بعد از این، تمام معادلات جهان برای من "فاقد هر گونه اهمیت" است و تمام!....نرگس صرافیان
عکس: محمد رضی کاظمی ، ارتفاعات رامسر

@chehel_salegi
1.7K viewsedited  09:49
باز کردن / نظر دهید
2023-04-26 09:48:14
تجربیات زندگی‌ در‌ کنار پنجاه سال پرواز!

همیشه با خودم فکر می‌کردم آدمها وقتی سنشون بره بالا، کمتر وابسته هستن به زندگی، کمتر میترسن از #مرگ یا دیگه زندگی براشون چنان لذتی نداره اما با صحبت های کاپتان سعیدی فهمیدم همیشه اینطور نیست...
نکته ای که توی این مکالمه بیشتر توجهم رو جلب کرد، سرعت بالای زندگی تو فاصله ی۲۲ تا ۳۵ سالگی بود که اتفاقا دارم زندگیش می‌کنم! من چطور باید زندگی کنم که سالهای پایانی رو خوب و آروم بگذرونم؟ این درست زندگی کردن چطوری هست اصلا؟ چه چیزهایی رو قراره به وقتش، و چه چیزهایی رو قراره دیر بفهمم...؟

فکر می‌کنم اصلی ترین صحبت های ما آدمها باهم، مربوط به تجربیاتی میشه که دیر بهشون رسیدیم! چراکه تجربیات به موقع و خوب ما، خاطرات و نتایج خوب مختص به ما رو ساختن اما تجربه های دیرهنگام ما، مسبب رنج های ما شدن، و قطعا که ما در بیان رنج‌هامون، هم‌صحبت‌ها، سخنورها و نویسنده های بهتری هستیم.....امیر علی . ق
@chehel_salegi
2.0K viewsedited  06:48
باز کردن / نظر دهید
2023-04-25 20:17:07 . در سوگ ِ عشق و رابطه ای که تموم شده ! (۳۰ و ۳۱ ) سلام ! من ۲۲ سالمه و این سه روز پیش چیزهایی رو تجربه کردم ک خارج از تصورم بود.من ۶ ماه گذشته عاشق یه نفر شدم جوری عاشقش شدم ک فکر نبودنش منو عذاب میداد شبو روز بهش فکر میکردم از حرف زدن باهاش خسته نمیشدم…
2.9K viewsedited  17:17
باز کردن / نظر دهید
2023-04-25 12:40:53  میخوام سه خاطره عالی بگم از رخساره خانم !

اول: مادرم دیپلمش را که گرفت از گیلان رفت تهران. دهه پنجاه. دانشجو بود و در یک آموزشگاه کنکور گرامر انگلیسی و ریاضی درس داد برای تامین مخارجش. از آن سال تا روزی که مادربزرگ شد؛ در موسسات مالی، دانشگاه‌ و وزارت خانه کار کرد. بیست سال بعد در دهه هفتاد، من را برده بود شلوار جین بخرم. صاحب مغازه مرد‌ جوانی بود. یادم نیست سوال مادرم در مورد جنس پارچه جین چه بود که فروشنده مارک داخل آستر را گرفت طرف من و با نیشخند گفت «بیایید این رو برای مادرتون بخونید که مطمئن‌ بشند جنسهای ما مستقیم از ماوی ترکیه میاد». خشکم زده بود. گفتم: من برای ایشون بخونم؟

مادرم نگاهش میکرد. با صدای بسیار آرامی که مخصوص وقتهای بسیار عصبانی شدنش بود گفت: «پسر جان، روزی که من بلد شدم انگلیسی بخوانم شما دنیا نیامده بودی. کاش یاد بگیری که هر زن ساده بدون آرایش میانسالی دیدی؛ پیشفرض نداشته باشی بی سواد و پرت است آنقدر که از پس خواندن مارک تقلبی روی آستر شلوار جین بچه اش بر نمی آید». کیف کرده بودم از این جواب.

دوم :داشتیم با تاکسی می رفتیم خانه مادربزرگم. مادرم مثل همیشه مودبانه گفت: «آقا خیلی ممنون. همینجا نگه دارید لطفا. بفرمایید» و پول را داد. راننده هم باقی پول را گرفته بود سمت مادرم «باقی پولتون حاج خانم». جوان و‌خوشپوش بود. مادرم گفت: «من مکه نرفتم». راننده گفت: «خیله‌خب، مادر. بقیه پولت». مادرم برگشت نشست.‌‌ در خودرو باز بود و من وسط خیابان ایستاده بودم. مادرم بلند و شمرده گفت: «یک اتفاق‌ بدی‌ روزی در این مملکت افتاد که فرهنگ حرف زدن ما از آقا و خانم رسید به حاجی و‌ حاجیه. ببین؛ من خواهر، مادر یا حاج خانم نیستم. من وقتی به کسی میگویم آقا؛ باید به من بگوید خانم. من میگویم بفرمایید آقا. من یک خانمم. تو باید بگویی بفرمایید خانم. محترمانه هم بگویی» ....

سوم: کنار خانه مان فروشگاه صنایع دستی باز شده بود. مرد آرام و‌خجول هنرمندی کارهای دست‌سازش را همانجا می ساخت و همسر سر و زبان دارش مسئول فروش بود. فروشگاه‌شان آب نداشت.‌همیشه وقت و بی وقت زنگ‌ خانه ما را میزد برای برداشتن آب.
 آن سالها مادرم پستی داشت که ساعتهای زیادی باید بین چند ساختمان اداری دانشگاهها رفت و آمد میکرد. رانندگانی می آمدند دنبالش (برخوردش کلا نگاه از بالا به پایین کارفرما و راننده‌ نبود هیچوقت. هر وقت برای ما شیرینی یا غذا میخرید؛ یک جعبه جدا برای راننده اش سفارش میداد و می‌گذاشت روی صندلی عقب چون خودش همیشه کنار دست راننده می‌نشست).امتحان حسابدار رسمی دادگستری را داده بود. گزینش اخلاقی مرحله آخر بود. آمده بودند از دادگستری تحقیق و‌‌ رسیده بودند به فروشگاه صنایع دستی. خانم فروشنده در توصیف اخلاق خانواده ما گفته بود: آقاشون‌ مرد مهربان خوبیه. دخترشون به موقع می‌ره میاد. خود‌ خانمه ولی سوار ماشین مردهای غریبه است همیشه. با یه مدل ماشین صبح می‌ره، با یه مدل ماشین شب دیروقت میاد... معلوم نیست با کدومشونه!
مادرم که طبعا آن سال امتیاز ممیز مالی رسمی دادگستری را گرفت و روسیاهی هم به‌ ذغال ماند. آخرین باری که خانم فروشنده به عادت همیشگی صبح‌ بی وقت جمعه زنگ‌ خانه ما را زد برای آب؛ مادرم رفت پایین و باهاش گپی دوستانه زد. بهش گفت «عزیز؛ این راننده ها که شما میبینی معشوق من نیستند. کارمند منند! هر زنی که شبی از خودرویی پیاده می‌شود لزوما خدمات جنسی نداده که پول بگیرد ! گاهی اینجور هم فکر کن که شاید خودرو را اجاره کرده صاحبش را هم استخدام کرده و بخاطر رانندگی بهشان حقوق هم میدهد. مثالش؟ من . سلامت باشی» آن روز آخرین صبح جمعه بود که کسی زنگ خانه ما را زد برای بردن آب...

سالها از آن روزها گذشته. هنوز مطمئن نیستم که کلیشه ها به حد مطلوب اصلاح شده باشند. که هنوز مردها علیه زنها و زنها علیه خودشان به ستیز برنخیزند. اما مطمئنم با همه قلبم؛ که نسلی داریم جوان و جسور ،نسلی نو ایستاده روی شانه غولهای پیش از خود که بسیار بهتر می‌بینند....به یاد و برای مادربزرگم‌ رخساره خانم. که به بچه هایش می‌گفت درس بخوانید تا برای خودتان کسی باشید و مثل من مجبور نباشید حرف بخورید.

نویسنده :؟

https://t.me/chehel_salegi
https://t.me/safar_chehelsalegi
4.1K viewsedited  09:40
باز کردن / نظر دهید
2023-04-25 09:30:35
یه تکه از آسمون !

ما سمیعیم و بصیریم و هشیم
با شما نا محرمان ؛ ما خامشیم

#مولانا

چن بار این ۲۴ ثانیه رو دیدم . انگار قلب اون اسب رو از محبت خالص ، درست کردن که ما آدما غبطه میخوریم بهش ... سیر نمشیه چشام از اونهمه سخاوت . پلکهام هم دوس دارن بسته نشن از دیدن اینهمه زیبایی

حلاجیان
@chehel_salegi
@safar_chehelsalegi
4.1K viewsedited  06:30
باز کردن / نظر دهید
2023-04-24 20:25:16
تراژدی انسان های پوشالی بدون مغز و کلاغ هایی که نگاه می کنند!

این یک اثر هنری رباتیکه که در موزه هنرهای معاصر سئول به نمایش گذاشته شده.انسانهایی از جنس پوشال و بی سر، که در رقابتی بی پایان برای به دست آوردن یک «سَر» که روی میز می‌چرخد، تلاش می‌کنند هر بار که سر به آن ها نزدیک می شود با شوق به سمت آن بلند می شوند اما ... و کلاغ‌هایی که از بالا نظاره‌گر این تلاش بی‌پایان‌اند!
تجویز راهبردی:
وقتی مناسبات جامعه درست طراحی نشده باشد (به تعبیر عجم اوغلو وقتی نهادها غیرفراگیر و استثماری هستند و به تعبیر داگلاس نورث برنده جایزه نوبل وقتی نهادها با دسترسی محدودند) فرصت های اقتصادی و سیاسی نامتقارن است. عده ای تا بی نهایت تلاش می کنند و به جایی نمی رسند و عده ای کاری نمی کنند و به بی نهایت ثروت و قدرت می رسند...انسان های پوشالی باید یاد بگیرند به جای این رقابت بی فایده، نهاد جدیدی (بازی جمعی یا قواعد جدیدی) طراحی کنند وگرنه این بازی کثیف تا ابد ادامه خواهد داشت.

@Dr_Lashkarbolouki
@chehel_salegi
5.3K viewsedited  17:25
باز کردن / نظر دهید
2023-04-24 15:31:18
شلوار و لباساتو با قیمت خیلی مناسب از
نی نی ماما لند بخر

دوسشِ نداشتی،مرجوعش کن و پولتو پس بگیر

وبسایت با نماد اعتماد برای خرید:
https://ninimamaland.com/

اینستاگرام:

http://instagram.com/ninimamaland.ir
3.8K viewsedited  12:31
باز کردن / نظر دهید
2023-04-24 15:26:34 .

تابحال فکر کردیم که استعداد چه کاری رو نداریم ؟

نسیم طالب (تاجر، آماردان، تحلیلگر ریسک، استاد دانشگاه نیویورک، و نویسنده‌ی سرشناش معاصر که کتاب «قُویِ سیاه» او جزو تاثیرگذارترین کتاب‌های بعد از جنگ جهانی دوم شناخته می‌شود)،  در یکی از سخنرانی‌هایش می‌گوید یک زمانی از اینکه مجبور بودم هر جا می‌روم سی چهل کیلو چربیِ اضافی را با خودم حمل کنم خیلی خسته شدم. تصمیم گرفتم بروم ورزش. اما کدام ورزش؟

اولش به دو میدانی فکر کردم. اما دیدم نمی‌خواهم آنقدر لاغر مردنی و استخوانی و غمدیده به‌نظر بیایم. گفتم بروم بدن‌سازی. دیدم آن‌هم به درد من نمی‌خورد. آدمِ پَت و پهن و عضلانی را متأسفانه کسی در مجامع علمی جدی نمی‌گیرد. فوقِ فوقش می‌گویند این بادیگاردِ کیست...آخرش به این نتیجه رسیدم که شنا از همه بهتر است. شناگرها نه چاقند و نه لاغر. هیکل‌هایشان ردیف و خوش گوشت و مؤنث‌کش است. رفتم یک استخر خوب ثبت نام کردم و هفته‌ای دوبار مثل اسب دریایی تمرین کردم.

یکی دو ماهی که گذشت و بدنم کمی رو آمد، با خودم گفتم که چه کاری است. من با این پیشرفتی که داشته‌ام اصلاً باید بروم مسابقات قهرمانی.اما یکی دوسال که گذشت دیدم این هیکلِ لامصب همان پنگوئنی ماند که بود. تکان نمی‌خورَد.
بعدها فهمیدم من عامل را با نتیجه اشتباه گرفته بودم. برای شناگرِ خوب شدن ابتدا باید هیکل مخصوصی داشته باشی، نه اینکه آن هیکلِ مخصوص نتیجه‌ی شنای حرفه‌ای است. درست مثل خرید و فروش‌های اینترنتی.

آن لباسی که تویِ تنِ مانکن می‌بینی چون در تنِ آن مانکن است زیباست و اصلاً آن مانکن به همین خاطر انتخاب شده است. برای همین است که وقتی آن لباس را سفارش می‌دهی و می پوشی خودت از خودت بدت می‌آید.او اسم این خطای ذهنی که عامل را با نتیجه اشتباه می‌گیریم می‌گذارد «توهمِ بدن شناگر». و می‌گوید که خیلی از چیزها نیازمند یک بن‌مایه‌ی وجودیِ ابتدایی است.
اگر این بن‌مایه‌ی اولیه را نداشته باشی و فقط به خاطر یک مدِ اجتماعی یا علاقه به یک شخص یا جریانِ موفق در آن بروی، هرچقدر هم که زور بزنی و تمرین کنی در بهترین حالت فقط یک فرد متوسط می‌شوی.
اما راه درست چیست؟راهِ درست آن است که بن‌مایه‌های خودت را بشناسی.یعنی بفهمی که استعداد چه چیزی را داری و استعداد چه چیزی را نداری.
تا به‌خاطر انتخاب راه‌هایی که مایه‌اش را نداری (یا کم داری) عمر و هزینه‌ات را هدر ندهی و با زحمتِ بیهوده کشیدن دچار فرسودگی و خستگیِ زودرس یا بیش از حد نشوی.

اما اگر در مسیر همان استعدادهایت گام برداری، انگار که ماشینِ وجودت را در یک سرپایینی انداخته‌ای. حتی اگر خاموش هم باشد راهِ خودش را می‌رود....هر کس استعدادهای خاصِ خودش را دارد. حتی ممکن است استعداد تو با برادر و خواهر دوقولویت متفاوت باشد....اینکه سقراط می‌گفت خودشناسی بزرگترین و مهم‌ترین علم است، یک شعبه‌اش همین شناخت استعدادهای خودت است. و مهم‌تر از شناختن استعدادها، شناختن استعدادهایی است که نداری. چون معمولاً در این دومی است که گول می‌خوریم.

کفشی که به پایِ دیگری مناسب است ممکن است برای تو تنگ یا گشاد باشد، و به‌عکس. یه لحظه فکرش را بکنید که اگر نلسون ماندلا گولِ هیکلِ ورزشکاری‌اش را می‌خورد و به جای سیاست می‌رفت در حوزه‌ی ورزش؛ و لیونل مِسی هم گولِ هیکلِ ظریف و دیپلماتیکش را می‌خورد و می رفت در عالم سیاست. آن‌وقت بود که نه ماندلایی به وجود می‌آمد و نه مسی.خودت را بشناس و خودت را باش.باقیِ راه‌ها، برایِ تو کوره‌راه است؛حتی اگر برای دیگری شاهراه باشد.

محسن زندی
@chehel_salegi
@safar_chehelsalegi
4.0K viewsedited  12:26
باز کردن / نظر دهید
2023-04-24 09:51:26 ۸ حس که همه مون تجربش کردیم ولی اسماشونو نمی دونستیم :

Liminal:
به احساس انتظاری گفته می شه که تو فرودگاه ها و ایستگاه های قطار تجربه می کنیم، انتظار به همراه دلتنگی.
kairo sclerosis:
به احساسی گفته می شه که تو لحظه های خوبمون داریم و نمی خوایم هیچوقت اون لحظه تموم بشه، یا می خوایم برگردیم و چندین بار اون لحظه رو زندگی کنیم.
vellichor:
به احساس خوب و آرامشی گفته می شه که وقتی وارد کتاب فروشی، گل فروشی یا لوازم تحریری می شیم تجربش می کنیم.
Anemoia:
این حس یکم عجیبه. به احساس دلتنگی گفته می شه که برای زمان یا دوره یا شخصیه که هیچوقت ندیدیمش، تجربش نکردیم یا آرزوشو داشتیم.
Mimeomia:
احساس بدی که موقع انجام دادن یا تایید کردن یک کار کلیشه ای بر اثر اجبار دچارش می شیم.

Gnossienne:
حس شناخت کم نسبت به کساییه که خیلی وقته باهاشون در رفت و آمدیم، به عبارتی اونا یک زندگی درونی پیچیده دارن که ما خیلی کم‌ راجبشون می دونیم و همیشه دوست داشتیم کشفشون کنیم.
Chrysalism:
به اون حس امنیت و راحتی  که وقتی تو خونه ایم و داره رعد و برق می زنه و طبیعت خشمگینه داریم میگن. یه حس گرم و نرم.
Heimweh:
به احساسی که وقتی از عزیزامون دوریم میگن، یه حس غربت که انگار هیچکس دورمون نیست و اونکه رفته همه چیزمون بوده.

منتظرتونم در صفحه جدیدم توی اینستا :
https://instagram.com/ghasem_hallajian?igshid=YmMyMTA2M2Y=
4.2K viewsedited  06:51
باز کردن / نظر دهید
2023-04-23 21:28:27
داریم‌ بسمت " تنها شدن " ِ بیشتر میریم !


خانواده اجاره‌ای در ژاپن؛ افرادی که برای چند ساعت نقش اعضای خانواده فرد رو بازی می‌کنن !

ژاپن پس از انگلیس دومین کشوری است که به علت افزایش خودکشی‌های ناشی از اضطراب و تنهایی، سال ۲۰۲۱ اقدام به تشکیل «وزارت تنهایی» در دولت کرد

#تنهایی
@chehel_salegi
4.8K viewsedited  18:28
باز کردن / نظر دهید