Get Mystery Box with random crypto!

خیلی وقت است تلاش می‌کنم به خودم رو ندهم؛ انگار که اگر بخواهم | چیزهایی هست که نمی‌دانی!

خیلی وقت است تلاش می‌کنم به خودم رو ندهم؛ انگار که اگر بخواهم به خودم رجوع کنم مغلوب نبرد غم می‌شوم، دوباره و دوباره. انگار که با خودم فکر کنم «مگر آدم چند بار از یک نبرد‌ شکست‌می‌خورد؟ شروعش‌نکن!»
از صبح به طرز عجیبی تلاش ناآگاهانه‌ای‌ درجهت شاد بودن و شاد نگه‌داشتن فضا کردم، انقدر که یک‌جاهایی‌ از خودم تعجب می‌کردم. علی از صبح به‌هم ریخته‌بود؛ یک‌بار بحثمان شد و با گفت‌وگو رفعش‌کردیم. آمدم خانه وگفت الهام می‌گوید به‌خاطر کامل بودن ماه است؛ خندیدم و گفتم لعنت بر پدرش! بغلش کردم و تلاش کردم کمی آرامش کنم؛ رفت دوش بگیرد تا سرحال شود. اینستاگرامم را بالاپایین کردم، ناخوداگاه نوشته‌هایم را برای باباجان خواندم؛ بعد تمام تلاشم درجهت زنده بودن شکست و هزار تکه شد. مثل احمق‌ها توی تلگرام اسمش را سرچ کردم؛ مثل احمق‌ها اسمش را سریع‌تر پاک کردم؛ مثل احمق‌ها با آب داغ و بدون هیچ شوینده‌ای‌ آرایش صورتم را با سرعت شستم؛ و بعد احساس کردم چیزی درون سینه‌ام قلبم را در مشت‌هایش گرفته و فشار می‌دهد. تپش قلبم را احساس می‌کنم؛ در‌گوشم، در نوک انگشتانم، در‌گلویم. فکر می‌کنم که به هرحال یک‌شب‌هایی در زندگی، به دلایل ‌منطقی و‌غیرمنطقی‌، اندوه ترا مومیایی‌ می‌کند، درون قبر می‌گذارد، و فرصت سوگواری و‌اشک هم به تو نمی‌دهد؛ حالا هزاری‌هم تلاش کردن را تمرین کرده باشی، تو آن‌شب‌ها در مبارزه محکوم به شکستی و خرده‌شیشه‌‌ی‌ غم‌هایت قلبت را تکه تکه می‌کند؛ آنوقت‌ها می‌فهمی‌ درست است که همیشه‌ گفته‌اند شب‌ها جور دیگری غم‌گین است ولی بعضی شب‌ها، آخ از بعضی‌شب‌ها…
#زهره_احمدی

@chizhaeihast