Get Mystery Box with random crypto!

چیزهایی هست که نمی‌دانی!

لوگوی کانال تلگرام chizhaeihast — چیزهایی هست که نمی‌دانی! چ
لوگوی کانال تلگرام chizhaeihast — چیزهایی هست که نمی‌دانی!
آدرس کانال: @chizhaeihast
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
کشور: ایران
مشترکین: 18.61K
توضیحات از کانال

این‌‌جا تکه هایی از من -نگاهم- هستند، و زمانی که به خودم یا آدم‌ها فکر می‌کنم به واژه تبدیل میشوند.
.
#زهره_احمدی
ناشناس:
https://t.me/BiChatBot?start=sc-418361104

Ratings & Reviews

4.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها

2023-07-04 01:25:12 خیلی وقت است تلاش می‌کنم به خودم رو ندهم؛ انگار که اگر بخواهم به خودم رجوع کنم مغلوب نبرد غم می‌شوم، دوباره و دوباره. انگار که با خودم فکر کنم «مگر آدم چند بار از یک نبرد‌ شکست‌می‌خورد؟ شروعش‌نکن!»
از صبح به طرز عجیبی تلاش ناآگاهانه‌ای‌ درجهت شاد بودن و شاد نگه‌داشتن فضا کردم، انقدر که یک‌جاهایی‌ از خودم تعجب می‌کردم. علی از صبح به‌هم ریخته‌بود؛ یک‌بار بحثمان شد و با گفت‌وگو رفعش‌کردیم. آمدم خانه وگفت الهام می‌گوید به‌خاطر کامل بودن ماه است؛ خندیدم و گفتم لعنت بر پدرش! بغلش کردم و تلاش کردم کمی آرامش کنم؛ رفت دوش بگیرد تا سرحال شود. اینستاگرامم را بالاپایین کردم، ناخوداگاه نوشته‌هایم را برای باباجان خواندم؛ بعد تمام تلاشم درجهت زنده بودن شکست و هزار تکه شد. مثل احمق‌ها توی تلگرام اسمش را سرچ کردم؛ مثل احمق‌ها اسمش را سریع‌تر پاک کردم؛ مثل احمق‌ها با آب داغ و بدون هیچ شوینده‌ای‌ آرایش صورتم را با سرعت شستم؛ و بعد احساس کردم چیزی درون سینه‌ام قلبم را در مشت‌هایش گرفته و فشار می‌دهد. تپش قلبم را احساس می‌کنم؛ در‌گوشم، در نوک انگشتانم، در‌گلویم. فکر می‌کنم که به هرحال یک‌شب‌هایی در زندگی، به دلایل ‌منطقی و‌غیرمنطقی‌، اندوه ترا مومیایی‌ می‌کند، درون قبر می‌گذارد، و فرصت سوگواری و‌اشک هم به تو نمی‌دهد؛ حالا هزاری‌هم تلاش کردن را تمرین کرده باشی، تو آن‌شب‌ها در مبارزه محکوم به شکستی و خرده‌شیشه‌‌ی‌ غم‌هایت قلبت را تکه تکه می‌کند؛ آنوقت‌ها می‌فهمی‌ درست است که همیشه‌ گفته‌اند شب‌ها جور دیگری غم‌گین است ولی بعضی شب‌ها، آخ از بعضی‌شب‌ها…
#زهره_احمدی

@chizhaeihast
2.8K views22:25
باز کردن / نظر دهید
2023-06-28 14:12:13 چیزهایی هست که نمی‌دانی! pinned ««برای کسی که صبورانه تلاش می‌کند، همه‌چیز‌ به موقع اتفاق می‌افتد.» -از اپیزود یک فصل چهاردهم جافکری @chizhaeihast»
11:12
باز کردن / نظر دهید
2023-06-28 14:11:37 «برای کسی که صبورانه تلاش می‌کند، همه‌چیز‌ به موقع اتفاق می‌افتد
-از اپیزود یک فصل چهاردهم جافکری

@chizhaeihast
29.4K viewsedited  11:11
باز کردن / نظر دهید
2023-06-22 22:08:50 امن کیست؟
امن؛ بیا بغلم ببینم کی اذیتت کرده است.

@hanouznemidanm
8.6K views19:08
باز کردن / نظر دهید
2023-06-20 23:13:05 قول دادن خیلی مهمه بچه‌ها؛ قولی بدین که می‌دونین پاش می‌تونید وایسید؛ باشه؟
10.1K views20:13
باز کردن / نظر دهید
2023-06-20 23:10:56 «صدای خودشه! اسمِ من، گَلوی گلی..»
9.6K views20:10
باز کردن / نظر دهید
2023-06-20 23:10:17 @purplecamomile
9.1K views20:10
باز کردن / نظر دهید
2023-06-20 23:09:31 ما در تمام زندگی تلاش کردیم.صبح و شب، در بیداری، در خواب؛ حتا در خواب هم گشتیم و پیدا نکردیم. گشتیم و نرسیدیم؛ و ای کاش که فقط نرسیدن تعبیر خواب هایمان بود. ما در یک قدمی رسیدن، دقیقا همان‌جا که حرارت دستانش را در فاصله ی میلی‌متری دستانت احساس می‌کنی، دقیقا همان‌جا که بوی موهایش را می‌شنوی، همان‌جا که صدای قلبش را، دقیقا همان‌جا، تعبیر زندگی‌مان نرسیدن شد. ورق برگشت. و مثل اواخر خواب‌های رویایی، که یکهو در تونلی به سمت عقب می‌چرخی و دنیا دورت می‌پیچد، دور شدیم. ما بازمانده‌ی عشقی بودیم که به دست نیاوردیم. ما مسیری را طی کردیم، که مسیر ما نبود. ما آن کودکی شدیم که هدیه اش را از دستش کشیدند و گفتند مال تو نیست، اشتباه شده. ما اشتباه بودیم، حاصل نرسیدن‌ها. ما پیامبر آن فاصله‌های میلی‌متری هستیم. پیامبر تلاش‌های بی فرجام. کاش خدا برای ما‌هم کتابی بفرستد، این روزها به شدت نیازمند دری جدید هستیم. به سوی کجا؟ نمی‌دانم. خدا می‌داند.
#زهره_احمدی

@chizhaeihast
8.5K views20:09
باز کردن / نظر دهید
2023-06-20 23:05:07 آدم‌ها را درحال بیماری دقیق تر می‌بینیم، خیلی دقیق‌تر. پدربزرگ این روزها حال خوشی ندارد و چشم‌ها یکی یکی روی تک تک حرکاتش خیره می‌ماند. امشب دستان ورم کرده‌ی زرد رنگش را میان دستانم گرفته بودم و به تک تک جزئیات دست‌هایش دقت کردم‌. به ناخن‌های کشیده و کم رنگش،…
6.8K views20:05
باز کردن / نظر دهید
2023-06-20 23:03:41 آدم‌ها را درحال بیماری دقیق تر می‌بینیم، خیلی دقیق‌تر. پدربزرگ این روزها حال خوشی ندارد و چشم‌ها یکی یکی روی تک تک حرکاتش خیره می‌ماند. امشب دستان ورم کرده‌ی زرد رنگش را میان دستانم گرفته بودم و به تک تک جزئیات دست‌هایش دقت کردم‌. به ناخن‌های کشیده و کم رنگش، به کبودی روی مچ‌ش که برخلاف رگ‌هایش هنوز که هنوز است گم نشده، به زردی، بی‌حالی و گرمای دستانش. به موهای پریشان و یک‌دست سفیدش، به همه‌شان فکر کردم؛ تلاش کردم به خاطر بسپارم و سال‌ها بعد وقتی می‌خواهم از او بگویم حرف‌های زیادی برای گفتن داشته باشم. آدم بعضی مواقع بیش‌تر از وقت‌های دیگر نگران از دست دادن می‌شود. اما ترسناک‌تر از آن این است که نتوانی چند سال بعد، بیست دقیقه مداوم درمورد چیزی که روزی از دست داده‌ای حرف بزنی.

-روزنوشت‌های #زهره_احمدی
بیست‌وهشتم مهر‌ماه سال نود و نه.
@chizhaeihast
6.8K views20:03
باز کردن / نظر دهید