سهراب شهیدثالث ـــ در نامه به عمویش دربارهٔ کتاب «مرگ ایوان ای | سینما پارادیـزو
سهراب شهیدثالث ـــ در نامه به عمویش دربارهٔ کتاب «مرگ ایوان ایلیچ»
ـــ چند روز پیش نوولی از «تولستوی» خواندم به نام «مرگ ایوان ایلیچ». این زندگی مردی است که به مرض ناشناختهای دچار میشود. روزبهروز ناتوانتر میگردد و بالاخره با علم به اینکه میداند راه آخری وجود ندارد میمیرد. اما طی کشاکش خود با مرگ و بیماری به نکاتی پی میبرد که هرگز نمیتوانسته دقت کند: سرخوردگیاش از زنش، بوی بد دهانش، سؤالاتی که او مدام از خود میکند. نه، غیرممکن است که زندگی آنقدر بیفایده و عبث باشد. اما اگر حقیقتاً زندگی اینطور بیفایده و پوچ است، پس چرا آدم باید با درد و رنج بمیرد؟ پس اینجا یک چیزی درست صدق نمیکند...