ـــ در «یک شب اتفاق افتاد» ساختهٔ فرانک کاپرا معاشرتهایی معمولی بود که رابطهٔ کلارک گیبل و کلودت کولبِر را از یک آشنایی اتفاقی توأم با بگومگو به عشق مبدل کرد؛ معاشرتهایی مثل قسمت کردن غذا، مفتی سواری گرفتن، دستوپا کردن جای خوابی آبرومندانه و چیزهایی از این قبیل. البته به کار بردن واژهٔ «عشق» برایشان خیلی سطحی است، زیرا همانطور که استنلی کاول در تحلیلش از این فیلم میگوید: کارهایی که این دو نفر با هم انجام میدهند چندان مهم نیست، بلکه مهم این است که این دو هر کاری انجام میدهند با هم است. آنها میدانند چطور وقت بگذرانند، حتی اگر ترجیح بدهند با هم وقتشان را تلف کنند تا اینکه کاری انجام دهند ـــ اما مگر جز این است که وقتی که با یکدیگر میگذرانند هرگز تلف نشده است؟ این استیلای «با هم بودن» بر «با هم کاری کردن» به صرافتمان میاندازد که این روابط گویی کیفیت دوستی دارند.